مرکز اسناد حقوق بشر ایران

شهادتنامه امیرعلی رضوی (نام مستعار)

عکس محمد لطف اللهی


 اسم کامل: امیرعلی رضوی (نام مستعار) 

تاریخ تولد:  

محل تولد:           –   

شغل:                   –   

سازمان مصاحبه کننده: مرکز اسناد حقوق بشر ایران 

تاریخ مصاحبه:     ۱۳ آبان ۱۴۰۱ 

مصاحبه کننده:   مرکز اسناد حقوق بشر ایران 


 این شهادتنامه بر اساس مصاحبه تلفنی با آقای امیرعلی رضوی (نام مستعار) تهیه شده و در تاریخ  ۲۳ تیر ۱۴۰۲ توسط ایشان تأیید گردیده است. شهادتنامه در ۱۴ پاراگراف تنظیم شده است. 

نظرات شهود بازتاب دهنده دیدگاه های مرکز اسناد حقوق بشر ایران نمی باشد.  


شهادتنامه 

مقدمه  

۱. این مصاحبه با آقای امیرعلی رضوی (نام مستعار)، یکی از اقوام آقای محمد لطف اللهی، جهت آگاهی از جزئیات مربوط به کشته شدن این شهروند اهل سنندج انجام شده است. محمد لطف اللهی در تاریخ ۴ آبان ۱۴۰۱ در شهر سنندج و در جریان اعتراضات مردمی بر اثر شلیک نیروهای امنیتی زخمی و سپس دستگیر شد. وی مدتی بعد در بازداشت نیروهای امنیتی جان خود را از دست داد. 

 

شرکت در تظاهرات روز چهلم مهسا (ژینا) امینی  

۲. محمد و همسرش در محله نایسر در حومه شهر سنندج (استان کردستان) زندگی می کردند. عصر روز چهارشنبه (۴ آبان ۱۴۰۱یکی از اقوامم به من تلفن کرد و گفت که گویا چند نفری هستند، که می خواهند برای شرکت در تظاهرات در نایسر بروند. شش یا هفت نفر بودند؛ دقیقا نمی دانم. محمد و عده ای {از دوستانش} برای تظاهرات چهلم مهسا (ژینا) امینی رفتند. 

۳. من فقط با یکی از این افراد ارتباط داشتم و با او صحبت کردم. بقیه را نه می شناختم و نه با آنها حرف زدم. حتی با خود محمد هم در آن روز صحبتی نداشتم. چند ساعت بعد، به همان شخص پیامی فرستادم و پرسیدم که وضعیت چطور است. این شخص که خودش هم به تظاهرات رفته بود،  گفت که نیروهای امنیتی ریختند و خیلی ها را گرفتند. او توانسته بود فرار کند و به خانه اش برگردد، اما از وضعیت بقیه اطلاعی نداشت. صبح روز پنج شنبه  (۵ آبان ۱۴۰۱) همین شخص به من اطلاع داد و تایید کرد، که محمد شهید شده است.  

 

مرگ مشکوک 

۴. من از شنیدن خبر کشته شدن محمد شوکه شدم. {از شخصی که مرگ محمد را به من اطلاع داد} پرسیدم مگر شما دیشب با همدیگر نبودید؟! چطور این اتفاق افتاده؟ جواب داد که او از دوستان محمد (چهار یا پنج نفری که در تظاهرات با وی بودند) شنیده است، که محمد گویا با گلوله ساچمه ای ماموران امنیتی زخمی می شود. آنها او را به بیمارستان کوثر سنندج منتقل می کنند. مدتی کوتاهی بعد از آن، عموهای محمد و کسانی که دور و بر آنها بودند (داماد عمویش و عده دیگری از مزدوران جمهوری اسلامی) محمد را به یک ماشین ون منتقل کرده و با خود می برند.  

 

ماشین ون سپاه 

۵. عموی محمد و داماد عمویش و بقیه افرادی که او را از بیمارستان بردند، اعضای سپاه پاسداران هستند. به همین دلیل فکر می کنم، که ماشین ون هم ماشین سازمانی سپاه پاسداران بوده است.  

۶ . همان شخصی که خبر کشته شدن محمد را به من داد، بعدا از صحبت های حاضران در مراسم ترحیم فهمیده بود، که گویا محمد را در درون ماشین ون خیلی شکنجه کرده بودند. ماموران هر نهاد {امنیتی ای} که محمد را دستگیر کردند، او را در همان ون یا بیمارستان به شدت شکنجه کردند. 

 

آثار شکنجه 

۷. قبل از خاکسپاری، یکی از خانم های فامیل محمد سروصورت جسد وی را می بیند. به گفته وی، دور گردن محمد بسیار سیاه بوده و کبودی های وسیعی مانند آثار شکنجه قابل رویت بوده است. 

 

خاکسپاری شبانه و مراسم ترحیم زیر فشارهای امنیتی   

۸. محمد گویا همان شب (۴ آبان ۱۴۰۱) به خاک سپرده شد؛ قبل از این که کسی بفهمد که دقیقا چه اتفاقی افتاده است. 

۹ . {نیروهای امنیتی} جسد محمد را خیلی سریع دفن کردند. به دستور امجد لطف الهی، عموی محمد، یک مینی بوس پر از اراذل و اوباش (مزدورهای باتوم به دست) به مراسم ترحیم فرستاده شد، تا اطمینان حاصل شود که کسی جرات سر دادن شعارهای ضد حکومتی نداشته باشد. آنها مردمی را که به قبرستان رفته بودند متفرق کرده و فقط به اعضای نزدیک خانواده (عموها و عموزاده ها و غیره) اجازه حضور در سر مزار محمد را دادند.  

 

علت فوت ساختگی 

۱۰ . {خانواده محمد} اعلام کردند، که وی در روز ۴ آبان هنگامی که از روستای پدری به سمت خانه اش برمیگشته بیمار می شود. به گفته آنها، شرایط محمد در طول شب بدتر شده و او در راه بیمارستان فوت می کند. علت مرگ وی سکته قلبی اعلام شد. 

۱۱. در اطلاعیه مراسم ترحیم هم که روز ۵ آبان، صبح خیلی زود، منتشر کردند، علت مرگ محمد بیماری و سکته قلبی عنوان شده است؛ بدون هیچ اشاره ای به حضور وی در تظاهرات شب قبل.  

۱۲. برادر محمد هم چند ماه پیش در شرایط مشکوکی جان خود را از دست داد، هر چند که رسما اعلام شد، که وی در یک سانحه رانندگی کشته شده است. کسی نفهمید، که چه اتفاقی برای او رخ داد. دوستانش گفته بودند، که نمی دانند چطور {فوت} شده است! {این شایعه} را شنیده ام، که گویا برادر محمد را کشته اند. اما دلیلش و شرایط آن را نمی دانم. 

 

عضویت اقوام محمد لطف اللهی در سپاه پاسداران 

۱۳. من می دانستم که پدر محمد و چند تن از عموهایش بسیجی و سپاهی هستند. از همان زمانی که یک نوجوان دوازده-سیزده ساله بودم، اطلاع داشتم که آنها عضو فعال بسیج هستند. عموهای محمد و داماد یکی از آنها همگی از مزدوران و مواجب بگیران جمهوری اسلامی هستند. متاسفانه این وضعیت پدر و عموهای محمد است. محمد اما بسیار مخالف آنها بود و هرگز هیچ حرف شنوی ای از آنها نداشت. به همین دلیل هم هست، که سرنوشتش چنین شد (به طرز مشکوکی جانش را از دست داد)!  

۱۴. تا قبل از کشته شدن محمد، من نمی دانستم که یکی از عموهایش (امجد لطف اللهی) در واقع یک مهره و مقام قدرتمند در سپاه است و چند مزدور آدمکش با وی کار می کنند! امجد لطف اللهی در سال ۱۳۷۲ به بسیج ملحق شد و در طول سال های گذشته همواره یک عضو فعال بسیج بوده است. پدر داماد او نیز یک جاش بدنام بود (یک واژه توهین آمیز در زبان کوردی در توصیف کسانی که با جمهوری اسلامی کار و همکاری می کنند). پدر داماد امجد لطف اللهی چند سال پیش در طی یک توطئه جمهوری اسلامی در شهر مریوان کشته شد. داماد مذکور هم رئیس حراست بیمارستان کوثر سنندج است.  


 

دانلود ضمایم و اسناد مرتبط:

خروج از نسخه موبایل