اسم کامل: بیتا (نام مستعار)
سال تولد: ۱۳۶۷
محل تولد: تهران، ایران
شغل: دانشجو
سازمان مصاحبه کننده: مرکز اسناد حقوق بشر ایران
تاریخ مصاحبه: ۳ آبان ۱۳۹۸
مصاحبه کننده: مرکز اسناد حقوق بشر ایران
این شهادتنامه بر اساس مصاحبه با خانم بیتا تهیه شده و در ۱۰ بهمن ۱۳۹۸ توسط بیتا تأیید شده است.این شهادتنامه در ۱۳ پاراگراف تنظیم شده است.
نظرات شهود بازتاب دهنده دیدگاه های مرکز اسناد حقوق بشر ایران نمی باشد.
* برای حفظ هویت شاهد از نام مستعار استفاده شده است.
پیشینه
- من متولد ۱۳۶۷ هستم. در تهران به دنیا آمدم. من تهدید به اسید پاشی و منتشر شدن عکسهای شخصی میشدم.
آزار و اذیت
- [آن شخص] دوست پسرم بود که قرار بود ازدواج کنیم. دو ماه بود که آشنا شده بودیم [که] بدرفتاریش را بامن شروع کرد. فحشها و کتکها شروع شد. بعد که من دیگر نخواستمش برای اینکه من را به هر طریقی راضی کند و به دست بیاورد شروع کرد به تهدید کردن. من بابت آن تهدیدها تا ماهها به او باج میدادم. هر چی که میگفت میپذیرفتم. یعنی چیزی که در دو ماه قرار بود تمام بشود هشت ماه بعد از آن ادامه دادم فقط به خاطر باجی که بابت تهدیدهایش به او میدادم.
- رابطه در دی ماه ۱۳۹۶ شروع شد و تا آخر بهمن و اوایل اسفند [ادامه یافت] . وقتی او را نخواستم او ول کرد [ولی] از خرداد ۱۳۹۷ تهدیدهایش را شروع کرد. تا بهمن ۱۳۹۷ من به صورت پیوسته تهدید میشدم و باج میدادم. در آن سه ماهی که رفته بود فکر میکرد که حالا دوباره [رابطه] درست میشود و برمیگردد. ولی [وقتی] دید که من مصرانه [او] را نمیخواهم تهدیدهایش را شروع کرد.
- تهدیدهایش این بود که من را میدزدد و به من تجاوز میکند. اینکه حتما روی من اسید میپاشد، عکسهای شخصی من را منتشر میکند و با چاقو من را میزند. قرص برنج میآورد و میگفت باید این قرص را جلوی من بخوری. باید خودکشی کنی. میگفت یا باید مال من بشوی یا اینکه خودت را بکشی. بیا این قرص را بخور خودت را بکش یا باید زن من بشوی. من نمیخواستم زن او بشوم ولی وقتی میدیدم قرص میآورد میگقتم باشد من زن تو میشوم هر موقعی که تو بگویی، فقط بگو کی.
- با او رابطۀ جنسی نداشتم اصلا. تنها خواستهاش ازدواج با من یود و اینکه او را دوست داشته باشم. وقتی که میخواستم او را آرام کنم باید میگفتم من عاشق تو هستم من خیلی دوستت دارم و همه این را میدانند. بعد میگفت اگر تو واقعا من را دوست داری در فضای مجازی اعلام که من را دوست داری. بعد من را مجبور میکرد که در اینستاگرام خودم برای او پست بگذارم و من میگذاشتم که آرام شود. این کارها را هم که میکردم آرام میشد. از من خواستۀ جنسی نداشت.
شکایت
- این قدر ضعیف شده بودم اینکه بخواهم شکایت کنم برایم مثل یک غول بزرگ شده بود. این قدرت را نداشتم که بروم شکایت کنم. از او میترسیدم. فکر میکردم همه جا دنبال من است. وحشت داشتم از او. روزی هم که رفتم از او شکایت کنم خیلی به نظرم داشتم کار بزرگی میکردم. ولی این جوری نبودکه ناگهان بروم شکایت کنم. [اول] شروع کردم به تماس تلفنی گرفتن با شماره های خانههای امن. یک سری شماره هست که به کسانی که تحت خشونت خانگی هستند مددکاری اجتماعی و کمک رسانی میکنند. من به آن شماره ها زنگ زدم. آنها هیچ کاری نکردند. فقط به من میگفتند «خوب خانم برو شکایت کن. اصلا چرا جوابش را میدهی؟ جوابش را نده.» اصلا نمیفهمیدند من در چه شرایط هستم. تازه آنها مددکار و مشاور بودند. اصلا آن کمکها به درد من نمیخورد. مامانم به من گفت که اجازه نمیدهد که با او رابطه داشته باشم. به کمک مامانم رفتیم شکایت کردیم.
برخورد مقامهای قضائی و انتظامی
- اولین جایی که رفتیم دادسرای ناحیۀ هفت [تهران] بود. با اینکه آن آقایی که آنجا نشسته بود میدید که من چقدر تحت فشار هستم به من میگفت: «اصلا شکایت تو قبول نیست. هنوز که اسیدی روی صورت تو پاشیده نشده. من خودم روزی به هزار نفر میگویم که میکشمت. مگر قرار است آنها از من شکایت کنند که میخواهم بکشمشان؟ تو هم برو هر موقع اسید پاشید بیا. تو که هنوز صورتت سالم است.» میخواست من را از شکایت منصرف کند. او سرپرست دادسرای ناحیۀ هفت تهران بود. من را از اتاق بیرون کرد.
- من نه راه پس داشتم که برگردم دوباره به روش قبل [دوست پسرم] را راضی کنم که کاری به من نداشته باشد نه اینکه اینها من را حمایت میکردند. من نشستم در دادسرا گفتم این حتما من را پیدا میکند و کمترین کاری که میکند اسیدپاشی است یا من را میکشد. منشی او دلش برایم سوخت و دوباره من را راه داد و توانستم تشکیل پرونده بدهم. این در بهمن ۱۳۹۷ بود.
- من دو شکایت را همزمان پیش میبردم. یک شکایت هم در پلیس فتا کرده بودم به خاطر منتشر شدن عکسهای شخصیم. او دو صفحه به نام من در اینستاگرام باز کرده بود. [در یک صفحۀ دیگر] با یک عکس در اینستاگرام منتشر کرده بود. یک زن و مرد بغل هم لخت بودند ولی با یک قلب گنده صورتشان را پوشانده بود. اصلا معلوم نبود کی هستند. آن عکس را به من نسبت داد. آن من نبودم و هر کسی میدانست که آن من نیستم. ولی در دایرکت برای آدمهای دیگر عکسهای خصوصی من را میفرستاد. در آن عکسها با تاپ و شلوارک بودم. من هیچوقت همچین عکسی از خودم منتشر نکرده بودم. برای من خیلی بد بود که از طرف او این عکسها برای دیگران ارسال میشد. این تجاوز به حریم من بود.
- جمعیت خیلی زیادی در پلیس فتا بود. ایراد پلیس فتا این است که هم موارد فیشینگ آنجا میروند هم مواردی مثل من. این میشود هزاران پرونده در ماه. هنوز به پروندۀ من در آنجا رسیدگی نشده است، با اینکه آنجا توانستم ثابت کنم که صفحۀ اینستاگرامی که به نام من ساخته شده با شماره تلفن او است.
پیشنهاد به قتل رساندن از سوی پلیس امنیت
- چون من خیلی احساس ناتوانی میکردم به هر جایی که فکر کنید سر زدم. پلیس امنیت هم رفتم. شاید اصلا در حوزۀ کاری آنها نبود ولی من رفتم. آنجا یک سرهنگی را دیدم با او صحبت کردم. شرایطم را گفتم. برگشت خیلی راحت به من گفت که برو ده دوازده یا پانزده [میلیون] تومان بده یکی از این لاتها که او را بکشد. گفت [این نوع افراد] معمولا دم دادسراها میایستند و همچین مواردی را راه میاندازند. گفت بده به [یکی از] این آدمها که میایستند که [او را] بکشدش و بیندازد آن ور.
- او گفت این جوری هم به خودت کمک میکنی هم به دخترهای دیگر. چون که قانون از تو حمایت نمیکند، نه دختر فلان سردار هستی، نه دختر فلان کس هستی، هیچ کس به تو کمک نمیکند. بهتر است خودت به خودت کمک کنی. من گفتم که من واقعا نمیتوانم این کار را بکنم و آمدم بیرون. این در نیمۀ دوم بهمن ۱۳۹۷ بود، در پلیس امنیت در خیابان شریعتی، نزدیک دادگاه انقلاب.
- بعد از آن نه جایی من را خواستند برای ادامۀ شکایتم نه هیچی. شکایتم به شعبه چهار بازپرسی اوین رفته است. فقط [دوست پسرم] فهمید من شکایت کردم و کمی ترسید و عقب نشینی کرد. او احضار نشده است ولی یکی از دوستان مشترکمان به او گفت که از او شکایت کردهام. چند بار هم پیغام داد که برو شکایتت را پس بگیر وگر نه کارهایم را بدتر میکنم که من اهمیتی ندادم.