مرکز اسناد حقوق بشر ایران

شهادتنامه حامد، یک همجنسگرای ایرانی

وی همچنین آشکار می سازد که چگونه در تعیین و برگزاری اولین جشن روز ملی اقلیتهای جنسی در ایران در سال ۱۳۸۹ در تهران یاری رسانده است.


اسم کامل:نام محفوظ

تاریخ تولد: ۱۳۶۱

محل تولد: تهران، ایران 

شغل: برنامه نویس کامپیوتر


سازمان مصاحبه کننده: مرکز اسناد حقوق بشر ایران

تاریخ مصاحبه: ۲۵ مهر ۱۳۹۱ 

مصاحبه کننده: مرکز اسناد حقوق بشر ایران 


این شهادتنامه بر اساس مصاحبه حضوری با آقای حامد (اسم مستعار) تهیه شده و در تاریخ ۷ اسفند ۱۳۹۱ توسط حامد تأیید شده است. شهادتنامه در ۴۳ پاراگراف تنظیم شده است.

نظرات شهود بازتاب دهنده‎ی دیدگاههای مرکز اسناد حقوق بشر ایران نمی‎باشد.


برگزاری اولین جشن  

روز ملی اقلیتهای جنسی در ایران

(تهران ۱۳۸۹)

*دست مشخص شده در دایره قرمز دست حامد می باشد.

۱.    من حامد متولد ۱۳۶۱ تهران هستم. من یک همجنسگرا هستم و در تهران برنامه نویس کامپیوتر بودم. من دیپلم ریاضی فیزیک دارم و دانشجوی سخت افزار کامپیوتر بودم و به دلایل تحصیلی از دانشگاه اخراج شدم ولی دلایل درسی من به این صورت بود که من از نظر روانی و از طرف خانواده فوق‎العاده تحت فشار بودم و این باعث شد که نتوانم ادامه تحصیل بدهم. خانواده ما مرکب بود از پدر، مادر و برادر کوچکترم. پدر و مادرم هر دو فوق لیسانس هستند و زیاد هم مذهبی نیستند.

۲.    من از وقتی که به یاد می‎آوردم نسبت به دیگران متفاوت بودم. مثلا من همیشه با برادرم متفاوت بودم. او دوست داشت فوتبال بازی بکند ولی من دوست داشتم عروسک بازی بکنم. یا مثلا وقتی که بچه بودم بعضی وقتها لباسهای دخترانه را امتحان می‎کردم. در آن موقع اینها بخصوص از نظر جنسی برای من خیلی معنا نداشت. ولی وقتی که سنم بالاتر رفت و در مدرسه خودم را با همکلاسی‎ها مقایسه می‎کردم می‎دیدم که علائق و سلائقم با آنها متفاوت است.

۳.    در دوران دبیرستان بود که متوجه شدم به همجنس خودم گرایش جنسی دارم و نه به جنس مخالف و این برخلاف گرایش همکلاسی‎های من بود. سبک زندگی و رفتارهایی هم که داشتم بیشتر داشت از همکلاسی‎هایم فاصله می‎گرفت و این باعث شد که من متوجه بشوم که متفاوت هستم.

۴.    خانواده‎ام همیشه در مورد من حدس می‎زدند که من همجنسگرا باشم چون تفاوتهای رفتاری من را می‎دیدند که شاید زیاد پسرانه نبود. برای همین آنها همیشه یک نگرانی در مورد من داشتند ولی بعدها که من دوستان گی پیدا کردم و با آنها رفت و آمد داشتم، خانواده‎ام شروع کردند از من ایراد گرفتن و رفت و آمد و تلفن‎های من را کنترل می‎کردند. در این میان یک سری دعواها هم در خانواده پیش آمد و من علناً به آنها گفتم که همجنسگرا هستم. آنها خیلی برخورد بدی داشتند و با من دعوا می‎کردند و داد می‎زدند که من رفتارم را عوض بکنم.

۵.   خانواده‎ام حتی در سال ۱۳۸۰ من را [در سن ۱۹ سالگی] پیش روان‎درمانگر هم بردند. یک مشکل عمده‎ای که در آن زمان بود این بود که اطلاعات در مورد این مسائل کم بود حتی خود ما و روان‎درمانگراها و روانشناسان هم اطلاعات کمی در این مورد داشتیم. ایشان من را یک بررسی بالینی کردند و یک سری سوالات مقدماتی از من پرسیدند که آیا پدر و مادرت با هم مشکل دارند یا نه؟ آیا با جنس مخالف ارتباط داری یا نه؟ که من گفتم نه. گفت با همجنس چطور؟ من گفتم بله.

۶.    بعد دیگر سوالاتش محدود به این قضیه شد. دائم از من می‎پرسید که آیا رابطه جنسی پدر و مادرت را دیده‎ای؟ من هم می‎گفتم نه. باز دوباره این را از من می‎پرسید. بعد تجویزی که برای من کرد این بود که فکر می‎کنم گفت ۱۰۰ یا ۲۰۰ مرتبه بر روی یک کاغذ بنویسم که «من پسر خوبی هستم.» و همچین چیزهایی. من در جلسه اولی که پیش ایشان رفتم دیگر ادامه ندادم و آن جملات را هم ننوشتم چون دیدم که اصلا چیز مفیدی نیست و هیچ مشکلی را حل نمی‎کند. این واقعاً یک تجربه بدی برای من بود چون آن آقا چیزی نمی‎دانست. 

۷.    بعدها در سال ۱۳۸۲ هم به پیشنهاد مادرم به پیش یک روانپزشک رفتم که ایشان روانشناس هم بودند. من خیلی جدی‎تر با ایشان صحبت کردم و علناً به ایشان گفتم که همجنسگرا هستم و همینطوری هم می‎خواهم زندگی بکنم و می‎خواهم مشکلاتم را با خانواده‎ام حل بکنم. من چند جلسه پیش ایشان رفتم و گفتگو کردم و مادرم هم با ایشان صحبت کرد. دکتر پیشنهاد کرد که من سعی کنم با جنس مخالف ارتباط برقرار بکنم و پدر و مادرم هم سعی بکنند قدمهایی در این زمینه بردارند ولی آنها هیچ انعطافی نشان ندادند و من هم هیچ کاری نکردم و نتیجتاً این مراجعه دوم من هم به پزشک بی نتیجه ماند.

۸.   در طول تمام این سالها مهمترین مشکلی که من داشتم و فکر می‎کنم این مشکل بطور سیستماتیک از طرف دولت و مقامات ایجاد می‎شد این بود که در مدرسه، در مطبوعات، و در رادیو تلویزیون ما را گناهکار معرفی می‎کردند و بد می‎دانستند و می‎گفتند که مثلا ایدز از همجنسگرایی پدید آمده و اینها منحرف هستند و غیره و ذالک. این خیلی فشار مضاعفی بر من بود و باعث می‎شد که من در آن زمان رنج ببرم. آن هم زمانی بود که من داشتم خودم را می‎شناختم. من مطمئن نبودم و راجع به همه چیز اطلاعات زیادی نداشتم و این حملات و بمب باران تبلیغاتی بر علیه همجنسگراها در ایران روان من را حقیقتاً در دوران نوجوانی به هم می‎ریخت.

۹.    یک مسئله دیگر هم همین مسئله حقوقی مجازات اعدام وسنگسار بود که یک وحشت فوق‎العاده زیادی برای من ایجاد می‎کرد. اینها مسائلی بود که بطور سیستماتیک از طرف دولت بود ولی یک سری مسائل اجتماعی هم بود که از طرف خانواده یا از طرف هم سن‎ و سالها و همکلاسی‎ها و جامعه به من وارد می‎شد که آنها هم در همین راستا بود.

۱۰. یک سری مسائلی هست که بصورت سیستماتیک از طرف دولت دارد بر علیه همجنسگرایان اعمال می‎شود. یکی تبلیغات منفی هست و مسئله دیگر که خیلی جدی هست مسئله دانشگاهها و آموزش علوم انسانی هست. چون کسانی که فارغ‎التحصیل رشته‎های علوم انسانی هستند به عنوان روان‎درمانگر یا روانپزشک اطلاعاتی که باید در این زمینه داشته باشند را ندارند حتی اطلاعات آنها در زمینه جنسی هم کم است.

۱۱.  من خیلی از دانشجویان را می‎شناسم که در باره جامعه دگرباشان جنسی می‎خواستند در دانشگاه جلسات پرسش و پاسخ بگذارند اما در محیط دانشگاه انواع و اقسام مخالفتها با آنها شد. در محیط علمی یک مقدار کارشکنی می‎شود و این چیزی است که بطور سیستماتیک دارد از طرف دولت انجام می‎شود و خیلی هم نقش عمیقی دارد. برای اینکه یک نوجوانی که به یک روان‎درمانگر مراجعه می‎کند تا مشکل وی حل شود وقتی به وی اطلاعاتی دیکته شده از طرف دولت ارائه داده می‎شود، بر اساس مشاهدات شخصی من، این واقعا باعث می‎شود که وی حتی از نظر فیزیکی دست به خودکشی بزند. اگر هم به چنین مرحله‎ای نرسد واقعا روان آن فرد کشته می‎شود.

۱۲.  این فکر همیشه در من بود که اگر بخواهم یک زندگی شخصی داشته باشم باید یک سری تغییراتی را در دور و برم ایجاد بکنم و باید یک شبکه‎ای از افرادی که مثل خودم فکر می‎کنند و بتوانیم همدیگر را پشتیبانی بکنیم داشته باشیم. من از طریق اینترنت با یک سایتی آشنا شدم به اسم «گی ایران» که جزو اولین سایتهای همجنسگرایان ایرانی بود. من در آنجا می‎توانستم با افراد دیگر آشنا بشوم که با من علائق مشترکی داشتند و همچنین افرادی بودند که فعالیت اجتماعی هم می‎کردند و من توانستم از تجربیات آنها هم خیلی استفاده بکنم. به این طریق من کم‎کم وارد جامعه ال‎جی‎بی‎تی [دگرباشان جنسی] شدم.

اولین همایش دگرباشان جنسی در تهران

۱۳.  در مهر ماه ۱۳۷۹ یک سری از فعالان دگرباش جنسی تصمیم گرفته بودند که همایشی بگذارند و از افراد دعوت بکنند که در پارک ملت تهران در یک ساعت بخصوصی جمع بشوند. این همایش به این دلیل بود که می‎خواستند ترس افراد بریزد و همدیگر را ببینند و بدانند که منفرد نیستند و می‎توانند یک جمع باشند. من هم از این ایده خوشم آمد و سعی کردم دوستان خودم را هم دعوت بکنم و سازماندهی بکنم که چطوری می‎توانند به آنجا بیایند و چه ساعتی خوب است و چه مسیرهایی هست. این اولین کاری بود که من بصورت رسمی انجام دادم. من هر تلاشی که می‎توانستم کردم و این یک قدم کوچکی بود که در آن اوایل ما داشتیم بر می‎داشتیم و همین قدمهای کوچک باعث شد افرادی که به کارهای اجتماعی علاقه داشتند بتوانیم همدیگر را پیدا بکنیم.

۱۴.  در این روز قرار بر این بود که افراد به آنجا بیایند و در گروههایی حداکثر چهار نفره دور حوض پارک ملت با هم راه بروند تا به این طریق بتوانیم همدیگر را ببینیم. تعداد خیلی زیادی آمده بودند بطوری که آن محوطه تقریبا پر شده بود. افراد جدید هم با هم آشنا می‎شدیم و کسانی که به آنجا آمده بودند برایشان مهم بود که یک اقدامی انجام بدهند. این مهم بود که از نزدیک همدیگر را ببینیم و این یخها آب بشود تا بتوانیم بعداً کارهای دیگری انجام بدهیم.

۱۵.  آن برنامه همایشی که در پارک ملت داشتیم را فقط برای یک بار قرار بود داشته باشیم اما آن ایده خیلی خوبی بود و بعد ایده‎هایی شبیه به آن ولی بهتر از آن مطرح شد. مثلا در سال بعد از آن، جلساتی در پارک ملت تشکیل شد که هر هفته در یک روز و در یک ساعت مشخصی در پارک ملت در یک جای مشخصی جمع می‎شدیم. در آنجا دیگر به این صورت نبود که افراد همدیگر را ببینند و فقط راه بروند. بلکه مثلا ۲۰-۳۰ نفر می‎نشستیم و یک دایره تشکیل می‎دادیم و صحبت می‎کردیم. هر بار هم یک موضوعی مطرح می‎شد. مثلا در مورد روابطی که با خانواده هایمان داریم یا مسائل حقوقی و اعدام همجنسگرایان در ایران و اینکه افراد چه مشکلاتی را در محیط کار خود دارند و آنها را چگونه حل کرده‎اند. در این همایشها هر بار یک موضوعی مطرح می‎شد و ما راجع به آن صحبت و تبادل نظر می‎کردیم. بعدها توانستیم گروههای مشخص‎تر و سازمان یافته‎تری را داشته باشیم. این جلسات تا همین اواخر هم ادامه داشت.

فعالیتها و چالشهای جامعه دگرباشان جنسی در ایران

۱۶.  من سعی می‎کردم با افرادی که در ارتباطات اجتماعی از من قدیمی‎تر بودند ارتباط برقرار بکنم. مجلاتی مثل مجله «هومان»[۱] که در آن زمان در خارج از کشور چاپ و بعضاً هم وارد ایران می‎شدند ما اینها را می‎خواندیم و برای هم تعریف می‎کردیم و یا به فارسی آنها را چاپ می‎کردیم و به همدیگر می‎دادیم.

۱۷. بعد از این من کم‎کم فعالیت اینترنتی خود را شروع کردم. در آن موقع هنوز وبلاگ به این صورت نبود. ولی می‎توانستیم صفحه‎هایی شبیه به وبلاگ درست کنیم و نظرات‎مان را بنویسیم و افراد هم در آنجا کامنت می‎گذاشتند. این باعث شد که یک گفتگویی شکل بگیرد و از این گفتگوها در جامعه ال‎جی‎بی‎تی [دگرباشان جنسی] یک پختگی‎ای ایجاد شد و باعث می‎شد که ما بتوانیم اطلاعات دست اول را به هم برسانیم و نظرات خودمان را پالایش بکنیم.

۱۸.  آن احساس گناهی که بود و آن احساس بدی که به ما تلقین شده بود در این گفتگوها یک مقدار کمتر می‎شد. این گفتگوها پایه‎ای شد که بعدها مجلاتی مثل مجله «چراغ»[۲] یا مجله «ماها»[۳] منتشر بشود و وبلاگ نویس‎های همجنسگرا نیز بتوانند بیایند متشکل‎تر مطالب بهتری بنویسند. من هم مقاله می‎نوشتم و ترجمه می‎کردم و در گفتگوها شرکت می‎کردم.

۱۹.  یک مشکل عمده‎ای که ما داشتیم این بود که خیلی از همجنسگراها به روانپزشک و روانشناس مراجعه می‎کردند و بجای اینکه کمک بگیرند بیشتر صدمه می‎دیدند. صدمه خیلی جدی‎ای هم می‎دیدند. دارو درمانی‎های نامربوط می‎شدند و هورمون درمانی‎هایی می‎شدند که اصلا هیچ فایده‎ای نداشت و خیلی به اینها صدمه می‎زد.  

۲۰.  بنابراین من شروع کردم به یک سری از روانشناس‎هایی که معروف بودند و افراد ال‎جی‎بی‎تی [دگرباشان جنسی] معمولا به اینها مراجعه می‎کردند مثل آقای دکتر محسن منصوری‎فر[۴] که در آن موقع برنامه تلویزیونی هم داشتند مراجعه کردم و یک گفتگویی را با آنها شروع کردم. من می‎خواستم به این روانشناسان بفهمانم تحقیقاتی که در مورد همجنسگراها شده را اولا مطالعه بفرمایید و بعد هم این خواست قلبی همجنسگرایان نیست که به پیش شما بیایند تا خودشان را عوض بکنند بلکه اینها مشکل دارند و این مشکلات را نمی‎دانند چطور با شما مطرح بکنند. شما فکر می‎کنید با راهنمایی‎های خود یک نفر را خوب کردید و به خانه‎اش فرستاده‎اید. ولی من می‎بینم که آن فردی که سال گذشته پیش شما آمده و از دید شما درمان شده، می‎بینم که با چه مشکلاتی دارد سر و کله می‎زند و درمان شما اثر نداشته است.

۲۱.  به هر حال من نمی‎دانم اینها تا چه حد موثر بوده اما باعث شد که بحث‎هایی پیش بگیرد. در آن موقع آقای دکتر محرابی که در ایران یک سکشوالیست بودند ایشان خیلی کمک می‎کردند که یک جریان جدیدی بین دانشگاهیان و روانشناسان ایران پیش بیاید که حداقل آنها با اطلاعات روز آشناتر بشوند.

۲۲.  بعدها یک جلساتی تشکیل شد و یک آقای روانشناسی بودند که متاسفانه اسم ایشان را یادم رفته، ایشان صاحب امتیاز مجله روانشناسی ایران یا اسمی شبیه به این بودند که این مجله بعداً توقیف شد. ایشان در دفتر خود جلساتی را تشکیل دادند که بحث آزاد بود و همجنسگرایان و تراجنسی ها و سایر اقلیتهای جنسی در آن شرکت می‎کردند. در آنجا موقعیت خوبی بود و چون خودشان هم استاد بودند، دانشجویان روانشناسی را به این جلسات می‎فرستادند که حرفهای ما را بشنوند و این باعث می‎شد که یک گفتگویی در زمینه روانشناسی بین ما و جامعه علمی ایران درگیرد.

۲۳.  بعدها یک امکان دیگر پیش آمد که سازمان بهزیستی ایران که یک بودجه‎ای برای کمک به تراجنسی‎ها دارد (البته این برنامه مربوط به همجنسگراها نبود) در آنجا جلساتی را تشکیل داده بود به اسم گروه درمانی برای افرادی که اختلال هویت جنسی داشتند یعنی همان تراجنسی‎ها. ما هم از این فرصت استفاده می‎کردیم و بیشتر از اینکه ترانسکشوالها مراجعه بکنند هموسکشوالها مراجعه می‎کردند. چون این جلسات رسمی و دولتی بود و در ساختمان دولتی انجام می‎شد ما در آنجا امنیت داشتیم. چون در آنجا هم روانشناسان و دانشجویان روانشناسی می‎آمدند برای همین برای ما هم موقعیتی بود که ما هم بین خودمان بتوانیم راحت آنجا بنشینیم و در مورد مسائل مان صحبت بکنیم و هم با جامعه علمی ایران درب گفتگویی را باز بکنیم. چون آنجا یک ارگان رسمی بود و بهزیستی سرویس می‎داد یعنی سازمان بهزیستی بصورت غیر رسمی یک مقدار سرویس به همجنسگراها به عنوان اختلالات هویت جنسی می‎داد. این تنها راه ارتباطی بود که توانسته بودیم با دولت برقرار بکنیم. این جلسات بعد از مدتی دیگر ادامه پیدا نکرد.

۲۴. بعدها من همان کارهایی که در سابق انجام میدادم را گسترده‎تر کردم. نشریات را با پرینتر خانگی چاپ و در بین دوستانی که اینترنت نداشتند پخش می‎کردم. چندین وبسایت راه اندازی کردم و هنوز هم آنها را دارم و اینطوری کارم را ادامه دادم.

روز ملی اقلیتهای جنسی در ایران

۲۵.  آخرین کار بزرگی که ما انجام دادیم این بود که در سال ۱۳۸۹ روز ملی اقلیتهای جنسی ایران را تعیین و مراسمی هم برای آن برگزار کردیم و این خیلی بازتاب رسانه‎ای داشت و خیلی مورد توجه قرار گرفت.

۲۶.  چون ما یک سازمان خیلی متشکل و متمرکزی نداریم که بصورت رسمی بتواند جلسه تشکیل بدهد و قطعنامه صادر بکند، نتیجتاً افراد مشخصی مثلا ۱۰-۱۵ نفر مجبور بودیم دور هم جمع بشویم و یک تصمیمی بگیریم. نهایتاً اولین جمعه مرداد به عنوان روز اقلیتهای جنسی ایران پیشنهاد شد. این تصمیم در ابتدا مورد قبول بعضی‎ها واقع نشد.

۲۷.  به هر حال در آن روز در خانه یکی از دوستان جمع شدیم و یک سری پرچم رنگین کمان درست کردیم و بادکنکهای رنگی آوردیم. یک تعداد زیادی عکس گرفته شد البته بصورتی که چهره‎ها مشخص نبود. اینها در رسانه‎ها منتشر شد و در این مورد یک سری مقالاتی هم نوشتیم و توضیح دادیم. خلاصه هر کاری می‎توانستیم کردیم تا یک کار قابل توجهی باشد.

۲۸.  روزنامه‎های داخل ایران بخصوص روزنامه رسالت این خبر را چاپ کرد و نشریات اینترنتی هم آن را باز نشر کردند. در این مقاله یک مطلب بی‎ربطی نوشته بود که یک سری زنان فمنیست در اروپا جلسه‎ای داشته‎اند، که این جلسه هیچ ربطی به ما نداشت ولی همراه با طرح خبر آن جلسه، نوشته بود که عده‎ای از همجنسگرایان و تراجنسی‎های ایرانی اول مرداد را به عنوان روز ملی همجنسگرایان ایرانی معرفی کردند. به هر حال این مقاله در رسالت منتشر شد و برای ما یک تبلیغ مجانی بود که در روزنامه کثیرالانتشار منتشر شد. رسانه‎های داخلی ایران مثل بازتاب و تابناک و غیره هم آنرا از روزنامه رسالت کپی و منتشر کردند. رسانه‎های خارج از کشور هم مثلا رادیو کوچه و رادیو زمانه هم گردهمایی ما را منتشر کردند.

۲۹.  در بین جامعه دگرباشان هنوز هم این اختلاف نظر هست که این روز باید در اول مرداد باشد یا در جمعه اول مرداد ماه. در سال اول یعنی سال ۱۳۸۹ اول مرداد در روز جمعه واقع شده بود.

۳۰.  بعد از بازتاب روز ملی اقلیتهای جنسی ایران که من هم در آن نقشی داشتم این باعث شد که من در موقعیت خطرناک‎تری قرار بگیرم. به این دلیل که بلافاصله بعد از اینکه این موضوع مطرح شد یکسری از بچه‎های همجنسگرا و سایر اقلیتهای جنسی با ما مخالفت کردند که ما چه حقی داشته‎ایم سر خود چنین تصمیمی گرفته‎ایم. در این مخالفتها، یک سری از اطلاعات و هویت ما فاش شد. کسانی که ما را می‎شناختند خواسته یا ناخواسته اطلاعاتی بیرون دادند که هویت ما را فاش می‎کرد.

۳۱.  من سعی می‎کردم کارهایی که می‎کنم را از همدیگر ایزوله نگه دارم. مثلا اگر در جلسات سازمان بهزیستی شرکت می‎کردم این را به وبلاگی که داشتم ربط نمی‎دادم. مثلا در سازمان بهزیستی می‎گفتم من فلانی هستم و می‎خواهم در این جلسات شرکت کنم ولی دیگر سابقه‎ای از خودم نمی‎دادم. کارهایم همه از هم مجزا بود ولی یک مرتبه یک سری اطلاعات زیادی از ما بر روی اینترنت منتشر شد که باعث می‎شد تمام کارهایی که من کرده بودم به هم متصل بشود و برای من مشکل امنیتی ایجاد بکند.

۳۲.  من تا یک مدتی تمام کارهایم را تعطیل کردم و تلفنم را خاموش کرده بودم و در اینترنت هم نمی‎رفتم به این امید که شاید این سر و صداها بخوابد. ولی دیدم هر چقدر که می‎گذریم این بحث‎ها و افشای اطلاعات در اینترنت همینطور بیشتر می‎شود.

خروج از ایران

۳۳.  تا اینکه به اردیبهشت ۱۳۹۱ رسیدیم و من از این نظر که هویتم آشکار شده بود در وضع بدی قرار داشتم. من مدیر چندین سایت بودم و در زمینه همجنسگرایان اطلاع رسانی می‎کردم. من از نرم افزارها و پروکسی‎ها استفاده می‎کردم که شناسایی نشوم. ولی طی چند روز متوالی دیدم دچار مشکل شده‎ام و نمی‎توانم سایتم را باز بکنم. این را جدی نگرفتم و پس از آن از یک نرم‎افزار خاصی استفاده کردم و تمام ارتباطات اینترنتی خودم را تحت نظر قرار دادم. آنگاه دیدم وقتی که دارم به پنل ادمین سایت خودم وارد می‎شوم علیرغم اینکه از پروکسی‎های امن استفاده می‎کردم، دیدم بجای اینکه این پروکسی من را به وبسایت خودم متصل بکند دارد من را به یک آی‎پی دیگر که در داخل خود ایران است منتقل می‎کند. و حداقل چیزی که دولت ایران از این طریق می‎توانست بفهمد این بود که از داخل ایران یک نفر دارد سعی می‎کند به پنل ادمین مثلا فلان سایت (که سایت من بود) دسترسی پیدا بکند. به این طریق آنها خیلی راحت می‎توانستند بفهمند که این سایت متعلق به من است. از روزی که من شک کردم تا روزی که مطمئن شدم این اطلاعات دارد به داخل ایران منتقل می‎شود ۴-۵ روز طول کشید و بعد از آن من در اردیبهشت ۱۳۹۱ بطور قانونی از ایران خارج شده و به ترکیه آمدم.

انواع اقلیتهای جنسی

۳۴.  اقلیتهای جنسی، گوناگونی زیادی دارند. مثلا بایسکشوالها [گرایش به هر دو جنس] خودشان جزو اقلیتهای جنسی حساب می‎شوند در صورتی که ممکن است از نظر جامعه آماری در اکثریت باشند ولی چون در تبعیض هستند به نوعی می‎توان آنها را اقلیت خواند. اینها یک شرایط خاصی دارند. بایسکشوال یا رابطه داشتن با هر دو جنس چیزی بوده که بصورت تاریخی در ایران خیلی عمل می‎شده و مرسوم بوده است که مردها در کاروانسراها با جوانان رابطه برقرار کنند در صورتی که این مردان زن و بچه هم داشته‎اند. تا حدی می‎توان گفت که بایسکشوالیتی در ایران یک نوع گرایش بوده و هنوز هم فکر می‎کنم حداقل در بعضی از جوامع و خرده فرهنگ‎های داخل ایران چنین باشد. ولی این گرایش با ترانسکشوال و هموسکشوال بودن خیلی فرق دارد.

۳۵.  دیدی که ترانسکشوالها [دو جنسه ها] نسبت به ازدواج و خانواده دارند شاید همان دیدی باشد که افراد معمولی دارند. یک ترانسکشوالی که مرد هست و می‎خواهد زن باشد خودش را واقعا یک زن می‎داند و می‎خواهد که با یک مرد ازدواج کند و یا اینکه دوست پسر داشته باشد و اینها همان ذهنیت [افراد معمولی] را دارند. مسئله‎ای که آنها با جامعه دارند این است که اگر تغییر جنسیت نداده باشند، مثلا به عنوان یک پسر اگر آرایش دخترانه کرده باشند و ظاهری متفاوت داشته باشند خیلی در جامعه مورد آزار قرار می‎گیرند. چون یک سری الگوهای جنسیتی خاص در جامعه‎امان داریم که مثلا مرد باید اینطوری لباس بپوشد و اگر اینطوری لباس نپوشد مشکل برایش ایجاد می‎شود.

۳۶.  هموسکشوالها [همجنسگراها] شامل این مسئله نمی‎شوند و مسئله دیگری دارند. شاید ما همجنسگراها در پوشش و ظاهر، مشکلات دو جنسه‎ها را نداشته باشیم ولی سبک زندگی ما با آن انتظاراتی که جامعه ایران از یک خانواده معمولی دارد خیلی فرق می‎کند. نقش زن و مرد بودن و دو قطبی بودن شاید در میان جامعه همجنسگرایان دیده نشود و یا سبک زندگی و زیبا شناسی ما و یا آن دیدی که به مسائل مختلف اجتماعی داریم می‎تواند با افراد معمولی متفاوت باشد.

۳۷.  آماری از تعداد اقلیتهای جنسی در ایران موجود نیست اما سازمانهای مختلف دولتی یک آمارهایی از ترانسکشوالها [دو جنسه هایی] که تغییر جنسیت داده‎اند اعلام می‎کنند اما همین آمارها هم اصلا دقیق نیست. در مورد هموسکشوالها [همجنسگراها] هم که اصلا آماری موجود نیست.

تقابل دگرباشان جنسی با جامعه

۳۸.  اگر ما مجبور باشیم که یک فرد مخالف دگرباشان جنسی را توجیه کنیم باید ببینیم که انگیزه‎های آنها از این مخالفت چه هستند. دیپلماتهای ایرانی که انگیزه‎های سیاسی دارند. آنها نه دغدغه مذهبی دارند و نه دغدغه اجتماعی و نه علمی. به آنها باید امتیازاتی داده شود و یا فشاری بر روی آنها آورده شود که مثلا اگر آنها موضوع دگرباشان جنسی را بپذیرند این امتیازات را دریافت می‎کنند و اگر نپذیرید این فشارها بر آنها خواهد بود. این راهی است که می‎تواند در برابر دیپلماتهای ایرانی مطرح کرد.

۳۹.  مسئله افراد مذهبی با ما در این است که از دید آنها مذهب بر روی یک چارچوب ایستاده است و مذهب شیعه که در داخل ایران هست یک پایه‎هایی دارد که اینها اگر بخواهند در برابر مسائلی مانند مسئله حجاب یا مسئله زنان یا مسئله همجنسگرایان انعطاف به خرج بدهند این عقب نشینی بزرگی برای آنها محسوب می‎شود و از نظر استراتژی برای آنها مناسب نیست. تنها راه برای تغییر دیدگاه مذهبی این است که در ابتدا باید یک زمینه اجتماعی ایجاد بشود که یک آیت‎الله ببیند با دادن یک فتوا اجتماع از آن حمایت می‎کند بعد می‎توان با این آیت‎الله صحبت کرد که از نظر مذهبی می‎توان این مسئله را اینطور توضیح داد. در این صورت ممکن است که مذهبیون دیدگاه‎شان را عوض بکنند. ولی اگر آن زمینه اجتماعی برای پذیرش ما وجود نداشته باشد هرچقدر هم توجیه مذهبی بشود هیچ فایده‎ای نخواهد داشت.

۴۰.  یک سری افراد هم هستند که شاید مقام مذهبی نداشته باشند ولی واقعا دغدغه مذهبی دارند. این افراد که تعداد آنها هم خیلی کم است واقعا هیچ غرضی ندارند و مذهب را فقط روشی برای ارتباط خودشان با خدا می‎دانند. این افراد هیچوقت من را به عنوان یک دگرباش جنسی اذیت نمی‎کنند. کمترین مشکلی که ما داریم از جانب افرادی است که حقیقتاً مذهبی هستند و مقام مذهبی ندارند و مذهب را با سیاست گره نزده‎اند.

۴۱. یک سری افراد دیگری هستند که به دلیل بد انگاری و دید بد اجتماعی، نسبت به ما مخالفت می‎کنند. مثلا خانواده‎ها با اینکه ممکن است مذهبی هم نباشند و حتی ممکن است یک سری مطالب علمی هم بدانند ولی از آنجا که می‎خواهند آبروی خانواده را حفظ بکنند و یا اینکه می‎ترسند برخوردی چه از طرف دولت و چه از طرف جامعه با آنها ایجاد بشود از این نظر سعی می‎کنند که با ما مخالفت بکنند. صحبت کردن با این افراد هم تا آنجایی که من می‎دانم فایده‎ای ندارد برای اینکه آنها عملگرا هستند. آن خانواده می‎خواهد بداند که اگر مثلا پسرشان می‎گوید که وی گی است اگر وی بخواهد به سر کار برود به او کار می‎دهند یا نه؟ آیا او را از دانشگاه اخراج می‎کنند یا نه؟ فامیل رفت و آمد خود را با آنها قطع می‎کند یا نه؟

۴۲.  اگر یک زمینه اجتماعی ایجاد شود و دید اجتماعی مردم کمی بهتر بشود در آن صورت خانواده‎ها هم کم‎کم سعی می‎کنند مواضع خود را اصلاح بکنند. ولی تا وقتی که وضع همینطور باشد مثلا خانواده خودم و یا دیگر خانواده‎ها، هیچ استدلال و منطق و [دیدگاه] مذهبی و علمی برایشان مهم نیست. مسئله آنها این است که اگر فردا به خانه عمه و دایی می‎روند عکس‎العمل آنها نسبت به من چه است و آنها چه می‎کنند.

۴۳.  برای تغییر دیدگاه مردم عامه نسبت به دگرباشان جنسی یک چیزی که خیلی تاثیر می‎گذارد برون‎آیی خود همجنسگرایان است. اینکه یک همجنسگرا بیاید در یک تلویزیون بنشیند و افراد قیافه او را ببینند این خیلی خیلی کمک می‎کند. یعنی من وقتی که به محیط کارم می‎روم و می‎گویم همجنسگرا هستم و اینها من را می‎بینند و در محل کار هم می‎بینند که هیچ اتفاقی نمی‎افتد و مسئله خاصی نیست، این باعث می‎شود دید آنها عوض شود. این موثرترین کاری است که می‎شود انجام داد چرا که تاثیر بحث‎های تئوریک محدود و ناکارامد هستند.


[۱] مجله هومان توسط گروه هومان که متشکل از چند همجنسگرای ایرانی مقیم سوئد بود در آذر ماه ۱۳۶۹ شروع به انتشار کرد. رجوع شود به: http://www.hamjensgera.com/wiki/%D9%85%D8%AC%D9%84%D9%87_%D9%87%D9%88%D9%85%D8%A7%D9%86 و http://www.hamjensgera.com/wiki/%DA%AF%D8%B1%D9%88%D9%87_%D9%87%D9%88%D9%85%D8%A7%D9%86

[۲] مجله چراغ توسط سازمان دگرباشان جنسی ایران منتشر می‎شود. رجوع شود به: http://cheragh.org/ و http://www.irqo.org/

[۳] ماها (مجله الکترونیکی همجنسگرایان ایران) از آذر ماه ۱۳۸۳ شروع به انتشار کرد. رجوع شود به: http://majalehmaha.wordpress.com/

[۴] برای اطلاعات بیشتر در مورد دکتر منصوری فر مراجعه شود به مرکز اطلاعات پزشکان کشور: http://www.mihanpezeshk.com/run.dll?view=showad&adid=916&cityid=1&lang=fa

دانلود ضمایم و اسناد مرتبط:

خروج از نسخه موبایل