اسم کامل: رامان چومانی
تاریخ تولد: ۱۳۶۵
محل تولد: روستای چومان از توابع شهرستان بانه، استان کردستان
شغل: دانشجو
سازمان مصاحبه کننده: مرکز اسناد حقوق بشر ایران
تاریخ مصاحبه: ۱۳ آبان ۱۴۰۱
مصاحبه کننده: مرکز اسناد حقوق بشر ایران
این شهادتنامه بر اساس مصاحبه تلفنی با آقای رامان چومانی تهیه شده و در تاریخ ۲۲ تیرماه ۱۴۰۲ توسط ایشان تأیید گردیده است. شهادتنامه در ۱۸ پاراگراف تنظیم شده است.
نظرات شهود بازتاب دهنده دیدگاه های مرکز اسناد حقوق بشر ایران نمی باشد.
شهادتنامه
مقدمه
۱. این مصاحبه با آقای رامان چومانی، یکی از اقوام آقای مُطَلِب سعیدپیرو، جهت آگاهی از جزئیات مربوط به کشته شدن این شهروند اهل بانه انجام شده است. مُطَلِب سعیدپیرو در تاریخ ۵ آبان ۱۴۰۱ در بانه به دست نیروهای جمهوری اسلامی کشته شد. خانواده وی بعدها به دلیل فشارهای امنیتی مجبور شدند، که از شکایتشان در مورد قتل وی صرف نظر کنند.
روز حادثه؛ ۵ آبان ۱۴۰۱
۲. مُطَلِب به {مغازه} مرغ فروشی دوستش رفته بود، که روبروی خانه اش {در همان حوالی} قرار دارد. این برنامه روزانه او بود، که بعد از کار به آن جا می رفت و با دوستش گپ می زد. {به یک باره} نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی ظاهر شدند. مُطَلِب از مغازه دوستش خارج شده و برای سوار شدن به سمت ماشینش می رود. {نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی} در کوچه های خالی جستجو می کردند و به سمت هرکسی که بیرون بود، تیراندازی می نمودند. در آن زمان، هیچ اعتراضی در آن محل در جریان نبود. همان طور که در فیلم های دوربین مداربسته مشخص است، متأسفانه {نیروهای حکومتی} به مُطَلِب حمله کرده و به طرف او تیراندازی می کنند.
۳. مُطَلِب {در واقع} می خواسته سوار ماشینش شود، که مورد اصابت گلوله قرار می گیرد. اگر {در ویدیو} دیده باشید، مُطَلِب با همان وضعیت زخمی ماشینش را حرکت می دهد، در حالی که ماموران پشت سرش می روند. تا حوالی منزل شان در کوچه پشتی ماشین را می برد (در حدود ۲۴۰ متر).
۴. مردم و همسایه ها می بینند {که او زخمی شده است}. خونریزی زیادی داشته است. خانواده اش او را به بیمارستان منتقل می کنند، اما وی اندکی بعد جان می دهد. در بیمارستان سعی کردند که او را نجات دهند، اما کار دیگر تمام شده بود.
۵. دقیقا نمی دانم که مُطَلِب مورد اصابت چند گلوله قرار گرفته است. همان طور که در فیلم های دوربین مداربسته مشخص است، یکی از افرادی که اسلحه به دست دارد و پشت ماشین جلویی سوار است، به مُطَلِب شلیک می کند. فکر می کنم که یک فرد دیگر هم از پشت به سمت مُطَلِب تیراندازی می کند. البته دقیقا نمی دانم که این شلیک دوم به مُطَلِب اصابت کرد. اما شلیکی که از سمت جلو انجام می شود، کاملا مشخص است. این {گلوله} زیر قلب و ریه ها را پاره می کند و منجر به خون ریزی زیاد و شهادت مُطَلِب می شود.
محل حادثه؛ شهر بانه
۶. بانه میلیتاریزه شده بود (نظامی یا زیر حکومت نظامی قرار گرفتن). جمهوری اسلامی می ترسید. {حکومت} اصولا برایش فرقی نمی کند، که در تظاهرات باشی یا هر جای دیگر! همه جا سرکوب می کند! از هر تجمع و حرکت کوچکی می ترسند. {در آن روز} نیروی های سرکوبگر جمهوری اسلامی در کوچه های خلوت با ماشین می گشتند و هر کسی را که می دیدند، یا بازداشت می کردند، یا کتک می زنند و یا به او شلیک می کردند. این چنین بود، که به مُطَلِب (در حوالی بلوار سردشت شهر بانه) تیراندازی کردند.
۷. وقتی مُطَلِب به شهادت رسید، هیچ ارتباطی با تظاهرات نداشت. اما {اصولا} کسانی که در تظاهرات حضور داشته و شهید شده اند، آنها حق {اعتراض} داشته اند. در کجای قانون گفته شده که باید به تظاهرات کنندگان شلیک شود!؟ در مدت اعتراضات اخیر، نزدیک به چهل کودک در سراسر ایران و کردستان از فاصله نزدیک، دو الی سه متری، هدف گلوله قرار گرفته و شهید شده اند. یعنی نیروی سرکوبگر چشمش کور است و نمی بیند که این ها بچه هستند!؟ چرا به این ها شلیک می کنند!؟ در واقع اصلا برای رژیم جمهوری اسلامی فرقی نمی کند {که به بچه شلیک کنند یا بزرگسال}! مردمی که تظاهرات می کنند، مجرم نیستند. تظاهرات در همه جای دنیا حق مردم است. {در آن روز} مُطَلِب نظاره گر {وقایع} بود. نیروهای امنیتی {حکومت} به صورت رندوم {بی حساب و کتاب} در جایی به او شلیک کردند، که هیچ تظاهراتی در جریان نبود.
هویت ماموران شلیک کننده به مُطَلِب سعیدپیرو
۸ . {همان طور که در فیلم های دوربین مدار بسته مشخص است} چند نفر از افراد حاضر در صحنه جنایت از نیروی انتظامی هستند. چند نفری لباس سپاه پوشیده اند و گروهی هم لباس شخصی به تن دارند. در هر دو ماشین حاضر در صحنه، ترکیبی از ماموران با لباس نیروی انتظامی و لباس شخصی سوار هستند. اصولا به غیر از ماموران جمهوری اسلامی چه کسی جرات دارد، که با ماشین نظامی و اسلحه {این گونه به مردم شلیک کند!؟} ماموران پس از تیراندازی به مُطَلِب فرار کردند. {مردم} کمی دنبالشان کردند، ولی آنها در نهایت گریختند. {تنها مدرک تصویری} همین فیلم های دوربین مداربسته است. البته مردمی هم که در همان حوالی بودند، {بخشی از ماجرا را} دیده اند.
روز خاکسپاری و حمله به عزاداران
۹. جمهوری اسلامی اجازه دفن در شهرستان بانه، جایی که اقوام مُطَلِب ساکن هستند، را نداد. به همین دلیل خانواده اش تصمیم گرفتند، که وی را در روستای خواجه میر به خاک بسپارند. خواجه میر در نزدیکی بانه قرار دارد و اقوام همسر مُطَلِب هم در آن جا سکونت دارند. در روز خاکسپاری نیروهای امنیتی زیادی در محل حضور داشتند و اجازه انتقال پیکر به روستای خواجه میر را ندادند. در نهایت پیکر مُطَلِب را با زور به روستای چومان فرستادند؛ جایی که ایشان در آن جا متولد و بزرگ شده بود. این روستا که حدود نیم ساعت با شهرستان بانه فاصله دارد، در جوار خط مرزی کردستان ایران و کردستان عراق است.
کشته شدن داستان رسول محمد آقا
۱۰. فردای روز خاکسپاری وقتی مردم عازم مزار مُطَلِب بودند، {ماموران} دوباره به عزاداران حمله کردند. چند نفر از آشنایان و اقوام مرحوم مُطَلِب زخمی شدند. همین طور جوانی به نام داستان رسول آقا مورد اصابت گلوله قرار گرفت و شهید شد. او از روستایی از آن سوی رودخانه مرزی، از کردستان عراق، برای مراسم عزاداری مُطَلِب آمده بود.
۱۱. در آن محل، چندین روستا نزدیک به هم قرار دارند. مردم زیادی در آن جا حاضر بودند و به چشم دیدند، که داستان چطور شهید شد. {ماموران مرزبانی جمهوری اسلامی} مدتی بعد به نزد خانواده وی رفته و عذرخواهی کردند. اما اقدامات این چنینی فقط نقش بازی کردن است! رژیم {جمهوری اسلامی} از یک طرف به مردم شلیک می کند و از طرف دیگر معذرت خواهی می کند! خودشان هم نمی دانند که چه می کنند!
پبشینه مُطَلِب سعیدپیرو
۱۲. مُطَلِب چهل و چهار سال سن و دو فرزند داشت. او کاسب بود؛ یک مغازه فروش {…} زمین و وسایل ماشین و این {قبیل} چیزها داشت. مُطَلِب از نظر سیاسی فعال نبود و در اعتراضات شرکتی نداشت. او و خانواده اش اصلا اهل این چیزها {فعالیت سیاسی} نبوده اند، چون مغازه دار بود. مگر مردم می توانند در داخل ایران فعالیت سیاسی داشته باشند!؟ مُطَلِب و خانواده اش کاسب هستند و اهل هیچ برنامه و عضو هیچ سازمانی نبوده اند. مردم او را دوست داشتند و به وی احترام می گذاشتند. مُطَلِب یک مرد اجتماعی و همیشه اهل صلح و آشتی و کمک کردن به دیگران بود.
فشار بر خانواده مُطَلِب سعیدپیرو
۱۳. فرمانده سپاه بانه درخواست کرد، که به دیدار خانواده مُطَلِب برود. دفتر فرماندار بانه هم چندین بار تماس گرفت، که فرماندار با آنها دیدار داشته باشد. مقامات به خانواده مُطَلِب پیشنهاد پرداخت دیه و به رسیمت شناختن وی به عنوان شهید در بنیاد شهید را دادند. خانواده مُطَلِب اما درخواست های دیدار با مقامات را رد کرده و حاضر به پذیرفتن دیه و عنوان شهید از طرف بنیاد شهید نشدند.
۱۴. خانواده مُطَلِب از طرف سپاه و وزارت اطلاعات بسیار زیر فشار هستند. سیزده نفر از اقوامشان که ساکن بانه و روستاهای اطراف هستند، {در روزهای گذشته} احضار و بازجویی شده اند. تعدادی از آنها بازداشت شده و پس از مدتی با قید ضمانت آزاد گردیده اند.
۱۵. {آنها} همچنان زیر کنترل نیروهای امنیتی حکومت هستند. دلیل این فشار و آزار و اذیت، انتشار ویدیوی دوربین مداربسته ای است، که حمله نیروهای حکومت به مُطَلِب را ثبت کرده است. این ویدیو به صورت گسترده ای در رسانه های اجتماعی پخش شده است. مقامات امنیتی به خانواده وی گفته اند، که فیلم دوربین مدار بسته می بایستی که در اختیار آنها قرار می گرفت … مقامات خانواده او را تهدید کرده اند، که از شکایت خود صرف نظر کنند. در غیر این صورت، آنها “اجرائات (اجرائیات)” خواهند کرد. منظورشان از اجرائات (اجرائیات) را نمی دانم. آنها همچنین فردی را که صاحب دوربین مدار بسته بوده را بازداشت کرده اند.
۱۶. در حال حاضر، تماس با خانواده مُطَلِب کار آسانی نیست. علاوه بر {مشکل} قطع اینترنت، آنها از صحبت {درباره قتل مُطَلِب و شرایط خودشان} می ترسند.
سخن آخر
۱۷. رژیم جمهوری اسلامی فشار زیادی از جهت اقتصادی و اجتماعی و جوانب دیگر به مردم کردستان و ایران وارد کرده است. مردم دیگر نمی توانند این سیستم را بیش از این تحمل کنند. هیچ کسی به مردم ایران نگفته است {که دست به اعتراض بزنند} و هیچ کسی در پشت پرده {اعتراضات اخیر} نیست. این یک انقلاب مردم ایران است، {انقلاب} مردم کردستان است. این حق مردم است، که برای آزادی و دموکراسی و آینده بهتر تظاهرات کنند.
۱۸. مردم به جایی یا به کسی حمله نکرده اند. آنها در یک فضای کاملا دموکراتیک اعتراض خود را اعلام می کنند. این رژیم جمهوری اسلامی است، که به مرد و زن و بچه شلیک می کند. در چهل و سه سال گذشته زندان های ایران پر بوده از زندانی های سیاسی و فعالان مدنی! هر سال جوانان ما را بر مبنای اتهامات ناحق و ناروا در ملاعام، در ورزشگاه و خیابان، اعدام کرده اند. مردم در کردستان برای یک تکه نان سخت می کوشند! در مرزها کولبری می کنند! مردم ایران و کردستان، مردم روشن فکر ما، لیاقت بیشتری دارند. کشور بزرگ و با عظمت و ثروتمند ما چرا باید به این روز برسد!؟ مردم ما لیاقت یک جامعه بهتر دارند.