زندان گوهردشت در ایران. یکی از زندانهایی که افراد زیادی در تابستان ۱۹۸۸ (۱۳۶۷ ه.ش) در آن اعدام شدند.
عکس: زندان گوهردشت / انسی و متیاس [Ensie & Matthias] (flickr.com) / CC BY-SA 2.0
ما در گزارش پیشین خود از جلسات استماع پنج شاکی که هفتۀ گذشته از کشور آلبانی و از طریق اینترنت در دادگاه حضور یافته بودند، توضیحات مختصری تهیه کردیم. محاکمه با جلسۀ استماعی که عصر روز دوشنبۀ این هفته برگزار گردید، ادامه پیدا کرد. به دنبال آن، دو جلسۀ استماع دیگر در روز سه شنبه و یک جلسه هم در روز چهارشنبه برگزار شد. این جلسات در دادگاه منطقه ای استکهلم تشکیل شدند و ما در گزارش جاری، خلاصه ای از چهار جلسۀ برگزار شده در این هفته را در اختیارتان قرار خواهیم داد.
شـــــاکی ۲۳
شاکی ۲۳ علیرغم امکان حضور در دادگاه از طریق اینترنت، از کانادا [به استکهلم] پرواز کرده بود تا شخصاً در جلسۀ استماع دادگاه شرکت کند. جلسۀ استماع مربوط به یکی از برادران وی بود که دادستان در فهرست اعدام شدگان زندان گوهردشت قرار داده است. وکیل این شاکی، بنت هسلبرگ (Bengt Hesselberg) با معرفی مختصری در مورد شاکی و پیشینۀ او، کار خود را آغاز کرد. شاکی خود به دلیل هواداری از سازمان مجاهدین خلق در طی سالهای ۱۹۸۱ و ۱۹۸۲ (۱۳۶۰ و ۱۳۶۱) در زندانهای اوین و گوهردشت محبوس بوده است. بر اساس توضیحات وکیلِ شاکیِ فوق، برادر وی عضو سازمان مارکسیست و آتئیست راه کارگر بود و در ماه مه ۱۹۸۲ (حدود اردیبهشت ۱۳۶۱) به دلیل فعالیت در این سازمان، و در هنگامی که شاکی، خود در زندان به سر میبرد، در تهران دستگیر شده بود. برادر شاکی حدود یک سال پس از دستگیری، به پانزده سال حبس محکوم شد و در سه زندان اوین، قزل حصار و گوهردشت محبوس گردید. وی در سال ۱۹۸۶ (۱۳۶۵) به زندان گوهردشت انتقال یافت و در روز ۲۷ اوت ۱۹۸۸ (۵ شهریور ۱۳۶۷) اعدام شد. سؤالات دادستان بر روی تعدادی از مدارکی که شاکی در مرحلۀ تحقیقات به مقامات سوئدی ارائه داده بود که به عنوان مدرک در این پرونده ضمیمه شده اند، متمرکز شده بود. برادر شاکی به عنوان معلم در مدرسه به کار اشتغال داشت و مدارکی که توسط شاکی ارائه شده بود، شامل نامۀ اخراج از آموزش و پرورش در ایران بود که به پدر و مادر آنها فرستاده شده بود. این نامۀ اخراج شامل اطلاعاتِ مربوط به اتهاماتی بود که علیه برادر شاکی مطرح شده بود و نیز شامل تاریخ محاکمه و مدت مجازات وی بود.
چند ماه پس از مرگ برادر شاکی بود که شاکی و خانوادهاش از مرگ وی باخبر شدند به این صورت که به خانوادۀ وی اطلاع دادند به کمیته ای در غرب تهران بروند،. هنگامی که آنها به کمیته رفتند، به پدر شاکی دو کیسه دادند که حاوی وسایل برادرش بود و به آنها گفتند که اجازه ندارند هیچگونه مراسم ترحیم برگزار نمایند. به خانوادۀ آنها نگفتند که جسد برادر شاکی را در چه محلی دفن نموده اند. شاکی در بخشی از صحبتهای خود در هنگام پاسخ به سؤالات، مطلبی به این مضمون گفت که «من از رئیس دادگاه تقاضا میکنم به من اجازه دهد این را بگویم. متهم در سمت خود به عنوان دادیارزندان گوهردشت از مقصد نهایی کامیونهای یخچال دار [حاوی اجساد] مطلع است و باید به ما بگوید.» متهم در برابر این درخواست هیچگونه عکس العملی از خود نشان نداد.
وکلای متهم از پرسیدن هر گونه سؤالی از این شاکی خودداری کردند.
شـــــاکی ۲۴
محاکمه در صبح روز سه شنبه با جلسۀ استماع شاکی ۲۴ ادامه پیدا کرد. وکیل شاکی، بنت هسلبرگ (Bengt Hesselberg) با مقدمه ای کوتاه در مورد شاکی و پیشینۀ او، جلسه را آغاز نمود. جلسۀ استماع در مورد شوهر شاکی فوق بود که در زندان گوهردشت اعدام شده بود. شاکی برادری هم داشت که در سال ۱۹۸۸ (۱۳۶۷) اعدام شده بود اما چون تعیین قطعی محل اعدام وی غیر ممکن بود، نام وی در فهرست دادستان که شامل نام اعدام شدگان گوهردشت میباشد، وارد نشد. شاکی فوق و شوهرش هر دو بر اساس توضیحات وکیل شاکی، عضو یک سازمان مارکسیستی به نام فدائیان بودند. شش ماه از ازدواج آنها گذشته بود که شوهر شاکی در اکتبر ۱۹۸۵ (مهر ۱۳۶۴) دستگیر شد. محل دستگیری وی معلوم نیست اما او پس از جلسۀ ملاقاتی که با این سازمان داشت به خانه بازنگشت. هنگامی که شوهر وی دستگیر شد، شاکی تصمیم گرفت مخفی شود. او به ترکیه فرار کرد و نهایتاً در سال ۱۹۸۶ (۱۳۶۵) ساکن سوئد گردید. به عبارت دیگر، شاکی در زمان اعدام همسرش در سوئد بود.
در طی پرسیدن سؤالات دادستان، شاکی توضیح داد که او و همسرش متعلق به جناح «اقلیت» فدائیان (معروف به «فدائیان اقلیت» بودند و هر دو علیه حکومت فعالیت داشتند. شاکی توضیح داد که او و همسرش در روزی که وی قرار بود در این جلسه شرکت کند، یعنی روزی که دستگیر شد، پیش از شرکت در این جلسۀ ملاقات، با هم یک سری اقدامات احتیاطی را در نظر گرفته بودند. آنها با هم توافق کردند که اگر همسرش تا حدود دو ساعت دیگر به خانه باز نگردد، او خانه شان را ترک کند. در طی همان دوران، یکی از برادران شاکی که از جهت سیاسی فعال بود، دستگیر شده بود. تا ماهها پس از آن هم پدر و مادر شاکی و هم پدر و مادر شوهرش، هر یک در تلاش بودند تا بفهمند چه بر سر پسرهایشان آمده است. شاکی دیگر در آن زمان ساکن سوئد شده بود و اطلاعات وی از وضعیت همسرش از صحبتهایی که او با مادر و مادر شوهرش داشته، حاصل شده است.
پس از آنکه مادر شوهر شاکی فوق دریافت که شوهر شاکی در زندان اوین محبوس گردیده است، پسرش را در زندان ملاقات کرده بود و به شاکی گفته بود که پسرش افسرده به نظر میرسید. چند ماه بعد شوهر شاکی به مادر خود گفته بود که وی به ۱۵ سال حبس محکوم شده است. هنگامی که دادستان از شاکی پرسید اتهامات وی چه بوده است، شاکی مطلبی به این مضمون بیان کرد که:
«او مارکسیست بود و به آزادی و برابری اعتقاد داشت. من فقط باید بگویم که در ایران اگر دیدگاههای شما با دیدگاههای رژیم متفاوت باشد، مهم نیست مطلب چه باشد، این عمل جرم محسوب میشود و شما ممکن است زندانی بشوید».
در زمانی که شوهر شاکی فوق در زندان اوین محبوس بود، مادر شوهر وی مرتباً به دیدار با شوهر شاکی ادامه داد. آخرین ملاقات آنها در مارس ۱۹۸۸ (فروردین ۱۳۶۷) اتفاق افتاد. مدتی پس از آخرین ملاقات آنها، مادر شوهر شاکی چندین بار با مسئولان تماس گرفته بود و سعی کرده بود در مورد حال پسرش و محل حبس وی اطلاعاتی کسب کند. اما چندین ماه پس از اعدامهای گروهی بود که به خانوادۀ شوهر شاکی اطلاع دادند که پسرشان اعدام شده است و باید برای دریافت وسایل وی مراجعه کنند. آنها نیز این خبر را به شاکی دادند که البته شاکی سالهای بعد از طریق زندانیان سابقی که از بازماندگان اعدامهای جمعی بودند مطلع شد که همسر وی به زندان گوهردشت منتقل شده بوده و در همانجا نیز اعدام گردیده است. سپس هنگامی که وکیل شاکی از او پرسید از دست دادن همسرش چه تأثیری بر روی وی گذاشته است، احساسات شاکی به طور آشکاری برانگیخته شد. شاکی توضیحی به این مضمون داد که: «اگرچه ما زنده هستیم اما هرگز احساس شادی نمیکنیم. تمام شادیها گذرا هستند اما این داستان غم انگیز همیشه [در زندگی ما] حضور دارد.»
سپس وکلای مدافع متهم مختصراً سؤالاتی از شاکی پرسیدند که بر روی ناهمخوانیهای میان بیانیۀ شاکی به ایران تریبونال و شهادت وی در دادگاه متمرکز شده بود.
شـــــاکی ۲۵
پس از تنفس برای صرف نهار، محاکمه در روز سه شنبه با جلسۀ استماع شاکی ۲۵ ادامه یافت. وکیل شاکی، بنت هسلبرگ (Bengt Hesselberg) مجدداً با ارائۀ معرفی کوتاهی در مورد شاکی و پیشینۀ وی، کار خود را آغاز نمود. این جلسه در مورد برادر شاکی بود که یکی از افرادی است که دادستان وی را در فهرست زندانیان اعدام شده در گوهردشت قرار داده است. برادر شاکی عضو یک حزب کمونیست به نام اتحادیۀ کمونیستها بود و به ویژه در زمینۀ انتشار مطبوعات این سازمان فعالیت داشت. وی در حدود ۱۴ ژوئیه ۱۹۸۲ (۲۳ تیر ۱۳۶۱) دستگیر شده بود. شاکی در آن زمان ۱۲ سال داشت و خانوادۀ وی چند هفته بعد، از دستگیری وی با خبر شدند. برادر شاکی دو سال پس از دستگیری، به جرم فروش مطبوعات این سازمان و تأمین کمک مالی برای سازمان مزبور به ده سال حبس محکوم شد. برادر شاکی در هر دو زندان اوین و گوهردشت محبوس بوده است و مدتها بعد همبندان سابق وی به خانوادهاش گفتند که وی در روز ۲۷ اوت ۱۹۸۸ (۵ شهریور ۱۳۶۷) در زندان گوهردشت اعدام شده است. خانوادۀ وی تا دسامبر ۱۹۸۸ (آذر ماه ۱۳۶۷) خبری از اعدام وی نداشتند تا آنکه با آنها تماس گرفته شد تا برای دریافت وسایل وی به زندان اوین مراجعه کنند.
در طی طرح پرسشها، شاکی توضیح داد که یکی از اعضاء حزب برادرش چگونه با دعوت کردن او به یک «قرار سوخته» برای او تله گذاشته بود. شاکی توضیح داد این قرار ملاقاتی بود که توسط مقامات حکومت ترتیب داده شده بود یعنی یکی از اعضاء حزب تحت شکنجه مجبور شده بود تلهای برای برادر شاکی بگذارد تا او را دستگیر کنند. پس از ناپدید شدن برادر شاکی، خانوادۀ او شدیداً نگران شده بودند. مادر شاکی با بیمارستانها و زندانها تماس میگرفت تا بفهمد چه اتفاقی برای برادر شاکی افتاده است. هنگامی که دادستان از شاکی پرسید چگونه و چه زمان خانوادۀ او از علت دستگیری برادرش باخبر شدند، شاکی مطلبی به این مضمون اظهار داشت که: «جمهوری اسلامی هرگز به کسی جواب نمیده، پاسخگو نیست» و سپس اضافه کرد که «ما با یک رژیم فاشیست طرف هستیم که جواب نمیده». متهم فوراً پاسخ داد: «اجازۀ توهین نداره به رژیم جمهوری اسلامی ایران! فاشیست جد و آبادته».
رئیس دادگاه، قاضی توماس زندر (Tomas Zander) شاکی را توبیخ نموده و گفت نباید نسبت به هیچ یک از شرکت کنندگان در یک محاکمه حرکتی کرد که احساس کنند به آنها توهین شده است و از شاکی خواست که از ابراز هر گونه مطلب اهانت آمیز خودداری کند. کنت لوییس (Kenneth Lewis) که به طور خصوصی دفاع از گروهی از شاکیان را بر عهده دارد، در این میان اظهار داشت «هیچکس به متهم حمله یا توهین نکرده است» و شاکی هم خود اضافه کرد که وی به هیچکس توهین نکرده است. قاضی زندر که به نظر نمی آمد از اعتراضات آنها مضطرب شده باشد، دوباره از شاکی خواست که از ابراز هر گونه مطلب مشابهِ [سخنان قبلیاش] خودداری نماید.
شاکی سپس توضیح داد که او برادرش را در زندان گوهردشت برای آخرین بار در پایان ماه مارس ۱۹۸۸ (اوایل فروردین ۱۳۶۷) ملاقات نمود. در تابستان ۱۹۸۸ (۱۳۶۷) ملاقات با زندانیان ممنوع شد. خانوادۀ او نگران شده و مکرراً با مقامات تماس میگرفتند اما هیچگونه اطلاعاتی در بارۀ محل برادر شاکی به آنها داده نشد. در اوایل دسامبر ۱۹۸۸ (نیمه آذر ۱۳۶۷) هنگامی که مادر شاکی به زندان گوهردشت مراجعه کرد تا شاید از آنچه اتفاق افتاده باخبر شود، به وی یادداشتی دادند که باید پدر شاکی دو روز بعد به زندان اوین مراجعه کند. هنگامی که پدر شاکی به زندان اوین رفت، به وی گفتند برادر شاکی اعدام شده و «به درک واصل شده است» و اینکه خانوادۀ وی اجازۀ برگزاری هیچگونه مراسم عزاداری ندارند. آنها هرگز از محل دفن وی باخبر نشدند. هنگامی که دادستان از شاکی پرسید چگونه اطمینان دارد که برادرش در زندان گوهردشت اعدام شده در حالی که پدرش را به اوین احضار کرده بودند، شاکی توضیح داد زندانیان سابق به او گفتند که برادر او در واقع در گوهردشت اعدام شده است.
وکلای مدافع متهم از از پرسیدن هر سؤالی از متهم خودداری کردند.
شـــــاکی ۲۶
محاکمه در روز چهارشنبه با جلسۀ استماع یکی از زندانیان سابق زندان گوهردشت که از بازماندگان اعدامهای ۱۹۸۸ (۱۳۶۷) بود ادامه یافت. جلسۀ استماع با توضیحات بنت هسلبرگ (Bengt Hesselberg) وکیل شاکی مزبور آغاز شد که معرفی مختصری از موکل خود و پیشینۀ وی به عمل آورد. این شاکی عضو سازمان مجاهدین خلق بود و در هنگام دستگیری در نوامبر ۱۹۸۱ (نیمۀ آبان ۱۳۶۰) در دهکدهای دورافتاده پهنان شده بود. شاکی در هنگام دستگیری ۱۷ سال داشت و حدود پنج یا شش ماه پس از دستگیری، به علت فعالیت در سازمان مجاهدین خلق به ۱۵ سال حبس محکوم شد. شاکی در سه زندان مختلف محبوس شد. وی در طول هجده ماه نخست در زندانی در شهر زادگاهش رشت محبوس بود. سپس شاکی را به زندان گوهردشت انتقال دادند و تا پایان ۱۹۸۸ (اوایل زمستان ۱۳۶۷) در آنجا محبوس بود. پس از وقوع اعدامهای جمعی، او را به زندان اوین انتقال دادند و نهایتاً در سال ۱۹۹۳ (۱۳۷۲) آزاد شد. این شاکی در زندان گوهردشت دو بار در برابر هیئت مرگ حاضر شد و با شخصی که دادستان او را متهم میداند، چندین بار مواجه شد. وقایعی که شاکی شرح میداد با آنچه که دیگر بازماندگان این پرونده تا کنون اظهار کردهاند، شباهتهای زیادی داشت. شاکی فوق تعریف کرد که روز پیش از آغاز اعدامها تلویزیونی که در بند آنها بود را بردند و هواخوری زندانیان [زمانی که زندانیان در حیاط زندان سپری میکنند] ممنوع شد. روز بعد شاکی و همبندانش شاهد آن بودند که نگهبانان زندانیان دیگری را از آنجا میبرند و شایعاتی در میان زندانیان همبند او پیچید که اعدامهایی در حال وقوع هستند. در هنگام شب شاکی آنچه را که به نظر او نور وسایط نقلیه در بیرون از زندان بود مشاهده کرده بود و این در حالی بود که او و دیگر همبندانش صداهای «تالاپ» انداختن چیزهایی را میشنیدند که به نظر آنها اجسادی بودند که در داخل کامیونها میانداختند. روز بعد شخصی که شاکی ادعا میکند همان متهم است، خودِ وی را به راهروی مرگ برد. اما شاکی برای حضور در برابر هیئت مرگ فرا خوانده نشد تا اینکه روز بعد مجدداً وی را به راهروی مرگ بردند. شاکی توضیح داد هنگامی که وی در برابر هیئت مرگ ایستاد و از وقوع اعدامها در آن هنگام باخبر بود از او پرسیدند اتهام وی چیست. او لحظه ای ساکت ایستاد. شاکی سپس در مورد پاسخ خود به هیئت مرگ، بیشتر توضیح داد و مطلبی به این مضمون بیان کرد:
«نمیتوانستم در مورد عقایدم ایستادگی کنم. من به طریقی اعتقاداتم را انکار کردم. سپس از آن کلمۀ لعنتی – منافقین – استفاده کردم. این چیزی است که من تا آخر عمرم با آن زندگی خواهم کرد؛ که اعتقاداتم را انکار کردم. و اینکه افرادی که این کار را نکردند، با استقامت، کلمۀ مجاهدین خلق را به کار بردند. آنها اعدام شدند در حالیکه من زنده ماندم. این چیزی است که همیشه از آن پشیمانم.»
شاکی سپس اظهار داشت انتخابی که او در پاسخ دادن به هیئت مرگ کرد سخت ترین تصمیم زندگیاش بوده است و اینکه تا به امروز آرزو میکند که ای کاش او هم اعدام شده بود. اما شاکی فوق در عین حال از آرزوی خود برای اینکه «صدایِ بی صدایان» باشد و شرح حال خود را به یاد افرادی که اعدام شدند در اختیار دیگران بگذارد نیز سخن گفت.
هنگامی که دادستان از شاکی پرسید آیا او متهم را به عنوان شخصی که از دوران حبس خود در زندان گوهردشت به یاد دارد، میتواند بشناسد، وضعیت کمی متشنج شد. نکتهای در پاسخ شاکی سبب شد متهم با عصبانیت واکنش نشان دهد و مطلبی با این مضمون را فریاد بزند که «او به من توهین میکند. او گفت من انسان نیستم. هواداران مجاهدین خلق انسان نیستند!»
دقیقاً معلوم نیست چه چیزی سبب شد متهم چنین واکنشی نشان دهد. ممکن است مطلبی باشد که مترجم در ترجمه بازگو نکرده است یا موضوعی که متهم درست متوجه نشده است، اما هنگامی که رئیس دادگاه اظهار داشت او که متوجه هیچ توهینی نشده است، متهم فریاد زد «او که به من توهین نمیکند، به شما توهین میکند!» قاضی زندر خندید و به متهم اطمینان داد که به وی اهانتی نشده است و سپس دستور داد دادگاه برای مدت کوتاهی وارد تنفس شود.
سپس سؤالات وکلای مدافع متهم بر روی ناهمخوانی هایی تمرکز داشت که معتقد بودند بین بیانیۀ شاکی به پلیس سوئد و اظهارات وی در دادگاه وجود دارد. در طی این مرحله از جلسۀ استماع، پس از آنکه شاکی ادعا کرد متهم حالتهای تهدیدآمیزی نسبت به وی از خود نشان میدهد، تنشهای بیشتری اتفاق افتاد. شاکی سپس اضافه کرد: «متهم فکر میکند هنوز در گوهردشت است و قرار است ما را اعدام کند. این بار متهم است که دارد محاکمه میشود».
گزارش آینده:
ما در گزارش بعد، خلاصهای از جلسات استماع شاکیانی که قرار است هفتۀ آینده برگزار شوند، تهیه خواهیم کرد.