مرکز اسناد حقوق بشر ایران

گزارش ۱۴: جلسات استماع دادگاه برای رسیدگی به سخنان شاکیان، بخش هشتم

 

 زندان گوهردشت در ایران. یکی از زندان‏ها‏‏یی که افراد زیادی در تابستان ۱۹۸۸ (۱۳۶۷ ه.ش) در آن اعدام شدند.

عکس: زندان گوهردشت / انسی و متیاس [Ensie & Matthias] (flickr.com) / CC BY-SA 2.0

 

 

ما خلاصه ای از جلسات استماع چهار شاکی را که در طی دوهفتۀ پیش برگزار شد در گزارش پیشین خود حضورتان ارائه دادیم. محاکمه در روز سه شنبۀ این هفته با یک جلسۀ استماع و سپس به دنبال آن با برگزاری دو جلسۀ دیگر در روز پنجشنبه، ادامه یافت. یک جلسه استماع دیگر که قرار بود در روز جمعه برگزار شود، لغو شد و به ماه فوریه (دی/بهمن) موکول گردید. در این گزارش ما سه جلسۀ استماعی که در هفتۀ گذشته برگزار گردید را مرور خواهیم کرد. این هفته به دلیل تنفسی که در مراحل دادرسی، برنامه ریزی شده، هیچ جلسۀ استماعی برگزار نخواهد شد. هفتۀ آینده اعضای دادگاه، دادستان و وکلای شاکیان با حضور در آلبانی به جلسات دادرسی ادامه خواهند داد به طوری که سه جلسۀ دادرسی در آنجا برگزار خواهد شد. متهم و تیم وی در استکهلم باقی خواهند ماند.

 

شــــاکی ۲۷

 

صبح روز سه شنبه محاکمه با جلسۀ دادرسی شاکی ۲۷ ادامه یافت. گوران جالمارسن (Göran Hjalmarsson)، وکیل شاکی مزبور، جلسه را با معرفی شاکی و پیشینۀ شخصی وی آغاز نمود. این شاکی در سال ۱۹۸۱ (۱۳۶۰) درست یک روز پیش از تولد بیست و یک سالگی‌‏اش در حین خدمت در ارتش، به دلیل هواداری از سازمان مجاهدین خلق دستگیر شد. شاکی را ابتدا به زندان اوین بردند و شدیداً شکنجه کردند. سپس وی در زندان قزل حصار محبوس شد. پس از گذراندن چند سال در زندان قزل حصار، وی را در سال ۱۹۸۶ (۱۳۶۵) به زندان گوهردشت انتقال دادند. این شاکی یک بار به راهروی مرگ آورده شد و در همان بار در برابر هیئت مرگ نیز حضور یافت. وی در چندین مورد با شخصی که به ادعای دادستان همان متهم است، در زندان گوهردشت مواجه شد. شاکی مذکور تا شش ماه پس از اعدام‏ها‏ی جمعی در تابستان ۱۹۸۸ (۱۳۶۷)، در زندان گوهردشت باقی ماند  و سپس به زندان اوین منتقل شد،  و تا زمان آزادی‏‌اش در سال ۱۹۹۱ (۱۳۷۰) در آنجا ماند.

 

هنگام طرح سؤالات توسط دادستان، شاکی توضیح داد که در روز پیش از شروع اعدام‏ها‏، تلویزیونی که در بند آنها در زندان وجود داشت را از آنجا بردند و چگونه او و دیگران مشاهده کردند که یکی از کارکنان زندان یک فرغون پر از طناب را حمل می‏کرد. این سبب شد زندانیان شک کنند که اعدام‏ها‏یی در شُرُفِ وقوع است. شاکی مزبور همچنین برخوردهایی که در طی همان دوران با متهم داشته  را توصیف کرد. این برخوردها احتمالاً برای انجام مراحل مقدماتیِ ملاقات وی با هیئت مرگ بوده است. وی تعریف کرد که متهم «خیلی خوشحال» به نظر می‌‏رسید و اینطور نشان می‏داد که اطلاعاتی دارد که از زندانیان پنهان می‏‌کند. شاکی مزبور سپس چند روز در حبس انفرادی نگهداشته شد تا آنکه وی را به راهروی مرگ بردند.

 

هنگامی که شاکی در راهروی مرگ منتظر بود شخصی که بنا به ادعای دادستان متهم است در چندین مورد دیده است. به گفتۀ شاکی او متهم را در بیش از یک مورد دید که گروهی از زندانیان را به محل انجام اعدام‏ها‏ هدایت می‏‌کند. در یک مرحله شاکی صحبت‏ها‏ی پاسدار‏ها‏یی را شنید که در حال برگشتن از محل اعدام‏ها‏ بودند و طوری که شاکی درک کرد در مورد تقسیم دارایی‏ها‏ی زندانیان اعدام شده از قبیل ساعت‏ها‏ی مچی و لباس‏ها‏ بین خود، صحبت می‏کردند. شاکی همچنین گفت وی دیگر قانع شده بوده که قرار است اعدام شود. او در حالی که به دستشویی می‏رفت با خودش «خداحافظی» کرد و به خودش گفت «تمام این دردها و شکنجه‌‏ها داره تموم میشه و به جایی می‏ری که دیگه این شکنجه‏‌ها نیست».           

 

شاکی فوق مشتاق بود نکتۀ بخصوصی را در بارۀ استفاده از چشم بندها در زندان توضیح دهد. درست مانند تمام بازماندگان دیگر، شاکی نیز توضیح داد هنگامی که زندانیان قرار بود از قسمت خودشان در زندان که در آن اقامت داشتند خارج شوند باید چشم بند می‏‌پوشیدند اما زندانیان هم آموخته بودند چگونه از درون یا از زیر چشم‌بند ببینند. شاکی مزبور اشاره کرد که چشم‌بندها به نظر او برای مسدود کردن دید زندانیان استفاده نمی‌‏شد بلکه به عنوان ابزاری برای اِعمال کنترل به کار می‏‌رفت.  شاکی گفت «این فقط  مظهر قدرت نمایی بود». او این موضوع را با حالتی که متهم در حال هدایت شدن به اطاق دادگاه باید دستبند بزند مقایسه کرد، که سبب شد قاضی زندر شاکی را  توبیخ  کند. شاکی همچنین در این باره صحبت کرد که وی هنوز بستگانی در ایران دارد و اینکه چقدر آنها تلاش کرده‌‏اند تا او را قانع کنند که در این پرونده شهادت ندهد.

 

وکلای مدافع متهم ازشاکی خواستند چند مورد از پاسخ‏ها‏ی خود به دادستان را با وضوح بیشتری بیان کند اما فقط در موارد اندکی به تناقضات موجود در بیانیۀ شاکی به پلیس سوئد اشاره کردند.

 

شــــاکی ۲۸

 

محاکمه صبح روز پنجشنبه با جلسۀ استماع شاکی ۲۸ ادامه یافت. این جلسه در مورد یکی از برادران شاکی بود که دادستان نام وی را در فهرست اعدام شدگان زندان گوهردشت در تابستان ۱۹۸۸ (۱۳۶۷) قرار داده است. شوهر شاکی نیز در طی همین دوران اعدام شده بود اما اعدام وی در زندان اوین بوده است و در نتیجه جلسۀ استماع صرفاً بر روی موضوع برادر شاکی متمرکز شده بود.

 

وکیل شاکی به نام گیتا هدینگ وایبرگ (Ghita Hadding-Wiberg) سخنان خود را با معرفی مختصری در مورد پیشینۀ شاکی و سرنوشت برادر شاکی آغاز نمود. شاکی، شوهرش و برادرش همگی اعضای حزب راه کارگر بودند، سازمانی که به توصیف وکیل شاکی، یک سازمان مارکسیست – سوسیالیست بود. هر سۀ این افراد در یک روز در بهار سال ۱۹۸۵ (۱۳۶۴) دستگیر شدند. پس از سه تا چهار ماه حبس در یک بازداشتگاه کوچکتر محلی، هر سۀ آنها به زندان اوین منتقل شدند. شاکی خود مدتی طولانی را در حبس انفرادی سپری کرد تا آنکه نهایتاً حدود یک سال پس از دستگیری‏‌اش به طور مشروط از زندان آزاد شد.

 

هم شوهر و هم برادر شاکی حکم خود را تقریباً دو سال پس از دستگیری شان دریافت کردند. شوهر شاکی به حبس ابد و برادر وی به تحمل ده سال حبس محکوم گردیدند. برادر شاکی در پاییز سال ۱۹۸۷ (۱۳۶۶) از زندان اوین به گوهردشت انتقال داده شد. در حدود نوامبر ۱۹۸۸ (آبان ۱۳۶۷) بود که شاکی و خانواده‌‏اش مطلع شدند شوهر وی اعدام شده است و به آنها گفته شد برای دریافت وسایل وی مراجعه کنند. دو هفتۀ بعد همین خبر را در بارۀ برادر شاکی به آنها دادند.

 

در طی طرح سؤالات توسط دادستان، شاکی توضیح داد او و خانواده‌‏اش ماه‏ها‏ پس از اعدام‏ها‏ی جمعی از مرگ برادرش مطلع شدند  و یکی دیگر از برادرانش برای دریافت وسایل وی به زندان رفت. به وی چمدانی را دادند که دادستان عکس آن را نشان داد و حاوی لباس‏ها‏ و چند قلم دیگر بود و به او گفته بودند که خانوادۀ آنها اجازۀ برگزاری هیچگونه مراسم سوگواری را ندارند. به این خانواده هیچگونه اطلاعی در بارۀ محل دفن برادر شاکی ندادند.

 

دادستان ، شاید عامداً قبل از آنکه سؤالاتی از طرف وکلای مدافع متهم مطرح شود، از شاکی در مورد مصاحبه‌‎ای که وی با سازمان عدالت برای ایران انجام داده و در آن گفته بود برادرش در اوین اعدام شده است، پرسید. هنگامی که این سؤال پرسیده شد، متهم  تا بناگوش لبخند زد. شاکی سپس توضیح داد که یا وی اشتباهاً پاسخ نادرست داده است و یا اشتباهاً تعبیر شده است.

 

وکلای مدافع متهم از پرسیدن هر گونه سؤالی از شاکی خودداری کردند.

 

شــــاکی ۲۹

 

پس از یک تنفس کوتاه، محاکمه با جلسۀ استماع شاکی ۲۹ در مورد یکی از برادرانش که دادستان در فهرست اعدام شدگان زندان گوهردشت قرار داده است، ادامه یافت. جلسۀ استماع مطابق معمول با سخنان گیتا هدینگ وایبرگ (Ghita Hadding-Wiberg) در معرفی موکل خود و خلاصه‌‏ای از تاریخچۀ شخصی وی شروع شد.

 

شاکی خود در سال ۱۳۶۱ به دلیل هواداری از سازمان مجاهدین خلق به طور غیابی محکوم به اعدام شده بود و پس از آن ایران را ترک کرد. برادر شاکی نیز از هواداران سازمان مجاهدین خلق بود و در سال ۱۳۶۰ دستگیر شده بود. شاکی معتقد بود که برادرش در ابتدا به پانزده سال حبس محکوم شد که بعدها به ده سال حبس اصلاح گردید. بیشتر آنچه که شاکی در بارۀ دوران حبس و اعدام برادرش می‏‌دانست از مادرش شنیده بود که به طور مرتب برای دیدار برادر شاکی به زندان می‏رفت. برادر شاکی در ژوئن ۱۹۸۰ (خرداد ۱۳۵۹) در تظاهراتی در تهران شرکت کرده بود که شاکی آن را یکی از آخرین تظاهرات سازمان یافته توسط سازمان مجاهدین خلق توصیف نمود و بلافاصله پس از آن از یک سوء قصد جان سالم به در برده بود. شاکی همان شب به دیدن برادرش رفته بود که این آخرین باری بود که برادرش را ملاقات کرد. شاکی به برادرش گفته بود که از مشاهدۀ وی در چنان وضعیتی غمگین است اما خود او نیز باید فرار کند.

 

پس از آنکه شاکی ایران را ترک کرد به او گفتند که برادرش دستگیر شده است. شاکی فکر می‏کرد برادرش ممکن است در ابتدا در زندان قزل حصار محبوس بوده است اما بعداً به زندان گوهردشت انتقال یافته که مادرش غالباً برای ملاقات وی به این زندان می‏رفته است. دختر شاکی نیز برادر شاکی را در گوهردشت ملاقات کرده است. مادر شاکی به وی گفته است که برادرش در زندان در رنج بود و در اثر شکنجۀ بخصوصی مشکلات شدیدی در ناحیۀ شانه پیدا کرده بود. آخرین ملاقات مادر آنها در زندان گوهردشت چند ماه پیش از اعدام‏ها‏ی گروهی صورت گرفته بود.

 

مادر شاکی و بستگان دیگری که در آن زمان هنوز در ایران بودند هم مانند اکثر خانواده‏ها‏ی دیگر، ماه‏ها‏ پس از اعدام برادر شاکی، از این واقعیت مطلع شدند. شاکی خود در آن زمان در انگلستان بود و حتی دیرتر از این واقعه مطلع شد. به خانوادۀ آنها گفته بودند برای تحویل گرفتن وسایل وی به زندان اوین مراجعه کنند. هنگامی که یک برادر دیگر شاکی برای گرفتن وسایل وی به زندان مراجعه کرد، به وی گفته بودند که برادرش محارب بوده و اعدام شده است. به این خانواده هرگز گفته نشد که جسد او را در کجا مدفون کرده‏‌اند.

 

وکلای مدافع متهم از پرسیدن سؤال از این شاکی خودداری کردند.

 

گزارش آینده

 

ما در گزارش بعدی خود مرور مختصری بر جلسات استماعی که قرار است یک هفتۀ دیگر در کشور آلبانی تشکیل شود، خواهیم داشت.

خروج از نسخه موبایل