مرکز اسناد حقوق بشر ایران

گزارش ۱۵: جلسات استماع دادگاه برای رسیدگی به سخنان شاکیان، بخش نهم

 

 زندان گوهردشت در ایران. یکی از زندان‏ها‏‏یی که افراد زیادی در تابستان ۱۹۸۸ (۱۳۶۷ ه.ش) در آن اعدام شدند.

عکس: زندان گوهردشت / انسی و متیاس [Ensie & Matthias] (flickr.com) / CC BY-SA 2.0

 

 

ما در گزارش پیشین خود جلسات استماع سه شاکی را که دو هفتۀ پیش برگزار شد، مرور کردیم. چهارشنبۀ هفتۀ گذشته محاکمه با برگزاری یک جلسۀ استماع ادامه یافت. سپس دو جلسۀ استماع دیگر به ترتیب در روزهای پنجشنبه و جمعه برگزار شدند. هر سه جلسۀ استماع به صورت ویدیویی از دادگاه ناحیۀ دورس (Durres) در کشور آلبانی پخش می‏شد به طوری که فقط متهم، وکلای مدافع وی و دو تن از چهار تن وکلای شاکیان در دادگاه شهر استکهلم حضور داشتند. این جلسات در کشور آلبانی، جایی که سه تن از شهود در آن سکونت دارند، تشکیل می ‏شوند. ما در این گزارش خلاصه‏‏ای ‏از سه جلسۀ استماع که هفتۀ گذشته برگزار شد را بازگو خواهیم کرد.

 

شاکی ۳۰

جلسۀ دادرسی بنا به درخواست دادگاه آلبانی یک ساعت زودتر از وقت معمول، یعنی در ساعت ۸ صبح شروع شد. محاکمه با جلسۀ استماع شاکی ۳۰ آغاز شد. مطابق معمول، استماع با سخنان وکیل شاکی، کنت لوئیز (Kenneth Lewis)، وکیلی که به طور خصوصی برگزیده شده است آغاز  گردید و او معرفی مختصری در بارۀ تاریخچۀ شخصی شاکی ارائه کرد. شاکی در سال ۱۹۸۱ (۱۳۶۰) در سن ۱۶ سالگی و به دلیل هواداری از سازمان مجاهدین خلق دستگیر شد و در طی یک محاکمۀ سه دقیقه‏‏ ای ‏به حبس ابد محکوم گردید.

 

شاکی ابتدا در زندان اوین محبوس شدو سپس به زندان قزل حصار منتقل گردید که در آنجا حدود دو سال زندانی بود و پس از آن مجدداً به زندان اوین بازگردانده شد. هنگامی که شاکی در زندان اوین بود به شدت تحت شکنجه قرار گرفت. شاکی در تابستان ۱۹۸۵ (۱۳۶۴)  به زندان گوهردشت منتقل شد. مجازات شاکی مزبور در سال ۱۹۸۷ (۱۳۶۶) به ده سال حبس تقلیل یافت. شاکی تا چند ماه پس از اعدام‏ها‏ی جمعی در تابستان ۱۹۸۸ (۱۳۶۷) در زندان گوهردشت باقی ماند. در پاییز ۱۹۸۸ (۱۳۶۷) او را به زندان اوین انتقال دادند تا آنکه نهایتاً در سال ۱۹۹۲ (۱۳۷۱) از زندان آزاد گردید. علاوه بر موقعیت وی به عنوان شاکی به دلیل شکنجه و رفتارهای غیرانسانی که وی در طول دوران اعدام‏ها‏ی جمعی تحمل کرده بود، نام برادر وی نیز به عنوان یکی از اعدام شدگان گوهردشت در طی دورانی که این محاکمه به آن مربوط می‏شود، در لیست دادستان قرار دارد.

 

این شاکی را سه بار به راهروی مرگ در زندان گوهردشت آوردند و هر بار هم وی را در برابر هیئت مرگ حاضر کردند. شاکی فوق ادعا کرد که به خوبی از شخصی که دادستان معتقد است همان متهم است، اطلاع دارد و در طی دوران حبس خود در زندان گوهردشت او را چند بار  دیده است، از جمله در طی دوران اعدام‏ها‏ی جمعی. در دادگاه دورس شاکی بر روی میزی که در مقابل وی قرار داشت، یک ماکت از زندان گوهردشت را قرار داده بود که او و دیگر شاکیان ساکن آلبانی طراحی کرده و سفارش داده بودند تا برایشان ساخته شود. در هنگام طرح سؤالات، مکرراً به این ماکت اشاره می‏شد زیرا شاکی برای نشان دادن بخش‏ها‏ی مختلف زندان که وی در آنها زندانی بوده است و  نیز مکان استقرار هیئت مرگ و محل وقوع اعدام‏ها‏، از این مدل استفاده می‏کرد.

 

شاکی فوق هم مانند بسیاری دیگر از شاکیان، تعریف کرد که در روزهای پیش از شروع اعدام‏ها‏، چگونه علایم کوچکی مشاهده می‏شد که نشان از قریب الوقوع بودن یک حادثه می‏داد، زیرا تلویزیون را از بند آنها بیرون بردند و در مورد اجازۀ هواخوری در حیاط زندان، محدودیت‏ها‏یی گذاشته شد. برادر شاکی جزء یکی از نخستین گروه‏ها‏ی زندانیان بود که نامشان خوانده شد و از بند بیرون برده شدند – که بر اساس آنچه شاکی بعداً دریافت – به منظور  حاضر نمودن آنها در برابر کمیتۀ مرگ و سپس اعدام آنها بوده است. هنگامی که شاکی در مورد تجربۀ خود در خصوص حضور در برابر کمیتۀ مرگ سخن می ‏گفت، احساس پشیمانی خود را از آن جهت ابراز داشت  که وی «شجاعت» آن را نداشته است که برای اعتقادات خود و هواداری ‏اش از سازمان مجاهدین خلق ایستادگی کند.

 

غیر از ماکت زندان گوهردشت که در اتاق دادگاه در دورِس در معرض دید عموم گذاشته شده بود، شاکی اقلام دیگری را نیز با خود آورده بود. او نمونه ‏‏ای ‏از کابل‏ها‏یی که معمولاً برای شلاق زدن زندانیان، به ویژه شلاق زدن به کف پای آنها مورد استفاده قرار می‏گرفت، و هم ابزار موقتی و ساده‏‏ای ‏که زندانیان برای خم کردن میله‏ها‏ی جلوی پنجره زندان استفاده می‏کردند تا بتوانند محیط اطراف زندان را بهتر ببینند را با خود آورده بود. شاکی همچنین با خود یک چشم بند آورده بود که خیلی شبیه چشم بندهایی بود که زندانیان باید در زندان به چشم می‏ بستند، و نشان داد که چگونه این چشمبند را می‏ بست به طوری که هنگامی که در راهروی مرگ نشسته ودستهایش بر روی زانوهایش بود بتواند تا حدی ببیند.

 

توصیف شاکی از اینکه وی را چگونه نشانده بودند در هنگام طرح سؤالات توسط وکلای مدافع متهم، سبب مشاجره شد. وکلای مدافع متهم استدلال می‏کردند که شرحی که شاکی در نوشته ‏ها‏یش به پلیس سوئد داده است با آنچه در دادگاه بیان می ‏کند تفاوت دارد و شاکی این موضوع را رد کرده و آن را به مشکل زبان مربوط دانست. قاضی توماس زندر ، رئیس دادگاه به این نکته اشاره کرد که شاکی در جلسۀ استماعی که با پلیس سوئد داشته با اشاره به ترجمۀ توضیحاتش، گفته است «من نمی ‏فهمم». وکلای مدافع همچنین ناهمخوانی ‏ها‏ی دیگری را در بیانیۀ شاکی به پلیس سوئد و همچنین به  انجمن عدالت برای قربانیان قتل عام ۱۹۸۸ در ایران (JVMI) در بارۀ گزارش اعدام‏ها‏ی گروهی ۱۳۶۷ مطرح کردند. از جملۀ ناهمخوانی ‏ها‏یی که مطرح شد، نقش شخصی است که دادستان ادعا می‏کند همان متهم است و نیز توصیف شاکی از بخش‏ها‏ی مختلف زندان است که وی در آنها به سر برده است.

 

شــــاکی ۳۱

 صبح روز پنجشنبه جریان دادرسی با جلسۀ استماع شاکی ۳۱ ادامه یافت.  جلسه با سخنان وکیل شاکی، گیتا هدینگ وایبرگ (Ghita Hadding Wiberg) آغاز شد که شاکی را معرفی نموده و مختصری در مورد گذشتۀ وی بیان داشت. شاکی مذکور در سال ۱۹۸۱ (۱۳۶۰) به دلیل هواداری از سازمان مجاهدین خلق دستگیر شد و به دوازده سال حبس محکوم گشت. وی دوران حبس خود را در دو زندان اوین و گوهردشت گذراند، به طوری که حدود پنج یا شش ماه پیش از اعدام‏ها‏ی گروهی تابستان ۱۹۸۸ (۱۳۶۷) به گوهردشت انتقال داده شد. وی را دو بار به راهروی مرگ آوردند و هر دو بار وی را در برابر هیئت مرگ حاضر کردند. این شاکی با شخصی که دادستان ادعا می‏کند متهم می ‏باشد، آشنایی زیادی دارد و در طول دوران حبس خود در زندان گوهردشت، از جمله در دوران اعدام‏ها‏ی گروهی، چندین بار با وی روبرو شده است.

 

در طی طرح سؤالات توسط دادستان، شاکی مزبور توضیح داد چگونه نخستین بار با شخصی که دادستان ادعا می‏کند همان متهم است، در حدود سال‏ها‏ی ۱۹۸۲- ۱۹۸۱ (۱۳۶۱-۱۳۶۰) در زندان اوین روبرو شده است و این شخص در آن هنگام به عنوان یک نگهبان معمولی زندان استخدام شده بوده است. در نتیجه، سال‏ها‏ بعد، هنگامی که این شخص به زندان گوهردشت انتقال یافت، شاکی از قبل با وی آشنا بود.

 

یک رویارویی بخصوص در هنگام اعدام‏ها‏ی جمعی بود و هنگامی اتفاق افتاد که شاکی را به راهروی مرگ آوردند. شاکی توضیح داد پس از آنکه وی و زندانیان دیگر ساعت‏ها‏ در آن راهرو منتظر مانده بودند، شخصی که دادستان معتقد است فردِ متهم است، از آنها خواست به جهتی که محل وقوع اعدام‏ها‏ بود، صف بکشند. شاکی گفت «من فکر می کردم که این آخرین دقایق زندگی من هست» و سپس توصیف کرد که چگونه شخصی که دادستان معتقد است فردِ متهم می‏باشد به آنها دستور داد دور بزنند و مجدداً بنشینند. شاکی آن را «بازی مرگ» توصیف کرد و سپس توضیح داد شخصی که به ادعای دادستان همان متهم است پس از آنکه به آنها دستور داد بنشینند، لبخند زد. در حالی که شاکی سخن می‏گفت، متهم در اتاق دادگاه در استکهلم نشسته بود و لبخند می‏زد.

 

مانند اکثر جلسات استماع قبل، تیم وکلای مدافع متهم، سؤالات خود را بر روی ناهمخوانی‏ها‏ی میان اظهارات شاکی در دادگاه، بیانیۀ وی به پلیس سوئد،و خلاصۀ شرح حال وی که در گزارش انجمن عدالت برای قربانیان قتل عام ۱۹۸۸ در ایران (JVMI) در بارۀ اعدام‏ها‏ی جمعی ۱۹۸۸ (۱۳۶۷) منتشر شده، متمرکز شده بود. همچنین این نکته قابل توجه بود که در هنگام صحبت راجع به ظاهر فیزیکی شخصی که دادستان آن را متهم می‏داند، وقتی شاکی مزبور گفت این شخص بینی عقابی دارد، اصطلاحی که شاکیِ پیش از او نیز استفاده کرده بود (و اصطلاحی که شاکی بعدی نیز در ادای شهادت خود به دادگاه در روز بعد، از آن استفاده کرد) در صورتی که هیچیک از شاکیان پیشین، شخص مورد نظر را اینگونه توصیف نکرده بودند، سبب واکنش وکلای مدافع متهم شد.

 

شــــاکی ۳۲

صبح روز جمعه محاکمه با جلسۀ استماع شاکی ۳۲ ادامه یافت. شهادت این شاکی حاوی اطلاعات بسیار مهمی برای اتهاماتی است که علیه متهم مطرح گردیده، زیرا این شاکی تنها کسی است که ادعا می‏کند به سالن مرگ یعنی محل وقوع اعدام‏ها‏ برده شده و شاهد اتفاق افتادن اعدام‏ها‏ بوده است. پس از به وجود آمدن چند مشکل فنی در برقراری ارتباط تصویری بین سوئد و آلبانی، نهایتاً مراحل دادرسی ادامه یافت و وکیل شاکی، گیتا هدینگ وایبرگ (Ghita Hadding Wiberg) معرفی مختصری در بارۀ این شاکی و پیشینۀ او به دادگاه عرضه کرد. این شاکی در سال ۱۹۸۲ (۱۳۶۱) در سن ۲۵ سالگی به دلیل هواداری از سازمان مجاهدین خلق دستگیر شد و حدود ۱۷ ماه پس از دستگیری، به ۱۵ سال حبس محکوم گردید. شاکی دوران حبس خود را در دو زندان اوین و گوهردشت گذراند و نهایتاً در سال ۱۹۹۴ (۱۳۷۳) از زندان آزاد شد. شاکی فوق ادعا می‏کند کاملاً در مورد شخصی که به نظر دادستان همان متهم است، آگاهی و اطلاع دارد و مانند بسیاری دیگر، او را هم چندین بار به راهروی مرگ آوردند. آنچه در مورد ماجرای این شاکی قابل توجه است این است که وی را به سالن محل وقوع اعدام‏ها‏ نیز بردندو او شاهد انجام اعدام‏ها‏ بود. در نتیجه، خلاصه ‏‏ای ‏که از اظهارات او در دادگاه، در اینجا عرضه می‏ شود، بر روی این بخشِ بخصوص از گفته‏ ها‏ی وی در جلسۀ دادگاه متمرکز شده است.

 

شاکی شرح داد در مرتبۀ چهارم و آخر ، یعنی در روز ۹ اوت ۱۹۸۸ (۱۸ مرداد ۱۳۶۷) که او را به راهروی مرگ آوردند، او را نهایتاً به اتاقی بردند که در انتهای راهرو قرار داشت و مجاور سالنی بود که اعدام‏ها‏ در آن انجام می‏ شد. در آن اتاق، تعداد زیادی از زندانیان دیگر اطراف وی را احاطه کرده بودند و او مشاهده کرد که حد اقل سه گروه از زندانیان را به طرف سالن اعدام‏ها‏ هدایت کردند و سپس درها بسته شد. هنگامی که گروه چهارم را گرد هم می‏ آوردند، یکی از پاسدارها به شاکی گفت «بلند شو» تا به دنبال این پاسدار به داخل سالن برود. شاکی از زیر چشمبند خود می‏توانست اجسادی که بر روی هم انبار شده بودند را ببیند که نزدیک صحنه ‏‏ای ‏بود که او بعداً مشاهده کرد اعدام‏ها‏ در آنجا انجام می ‏شوند. شاکی توصیف کرد پس از دیدن اجساد، ایستادن برایش دشوار شده بود و سپس آن پاسدار چشم بند وی را برداشت. شاکی مطلبی به این مضمون گفت که: «همه چیز جلوی چشمم سیاه شد. با خودم فکر کردم خدایا آیا این صحنه ‏‏ای ‏که می‏بینم واقعیت دارد؟ چون آنچه که دیدم دوازده عضو سازمان مجاهدین خلق بودند که هر یک بر روی یک صندلی ایستاده بودند و طناب دار بر گردن آنها بود.»

 

شاکی سپس توضیح داد این گروه دوازده نفری چگونه فریاد می‏زدند و شعار‏ها‏ی از قبیل «مرگ بر خمینی» سر می‏ دادند و چگونه مسئولان زندان از رفتار آنها حیرت کرده بودند. شاکی سپس توضیح داد که یکی از مسئولان زندان به دیگران فرمان اعدام داد و یک گروه سه یا چهار نفری از مأموران به این گروه نزدیک شده و با لگد صندلی را از زیر پای سه یا چهار نفر از زندانیانی که قرار بود اعدام شوند، کنار زدند. شاکی سپس گفت  بقیۀ زندانیانی که قرار بود اعدام شوند، خودشان با لگد صندلی را از زیر پای خودشان کنار زدند. شاکی در حین شرح دادن خاطرات مربوط به مشاهداتش از اعدام‏ها‏ و اینکه پاسداران چگونه به اجساد اعدام شدگان بی حرمتی نموده و فریاد «مرگ بر منافقین» می‏زدند، کاملاً  متأثر شده بود.پس از مشاهدۀ اعدام‏ها‏ و بدرفتاری‏ها‏، شاکی از هوش رفت و آنچه که پس از آن به خاطر می‏آورد، پاشیدن آب بر روی صورتش است.

 

همانطور که انتظار می‏رفت، وکلای مدافع متهم تمرکز خود را بر روی ناهمخوانی ‏ها‏ی میان بیانیه شاکی به دادگاه در مورد مشاهداتش از سالن اعدام‏ها‏،و مشاهدات شاکی در گزارش‏ها‏ی انجمن عدالت برای قربانیان قتل عام ۱۹۸۸ در ایران (JVMI)  و عفو بین الملل و مطالب وی در مقاله‏‏ای ‏که توسط سازمان مجاهدین خلق منتشر شده، گذاشته بودند. وکلای مدافع متهم استدلال می‏کردند که میان هر سۀ اینها و بیانیۀ وی به دادگاه «اختلافات عمده‏ای» وجود دارد. شاکی در پاسخ به آنها مطلبی به این مضمون اظهار داشت «به نظر من هر سۀ اینها به ماجرا از دیدگاه‏ها‏ و زوایای متفاوتی نگاه می‏کنند. آنچه من امروز گفته‏ام، همۀ این ماجرا  به طور کامل است.»

 

چون اتاق دادگاه در دورس فقط تا رأس ساعت ۴ عصر در دسترس بود، پیش از آنکه وکلای مدافع متهم بتوانند پرسش‏ها‏ی خود از این شاکی را به اتمام برسانند، دادگاه اعلامِ تنفس کرد. بنابراین، اتمام این قسمت را در گزارش هفتۀ بعد ملاحظه خواهید کرد.

گزارش آینده

 

ما در گزارش بعدی خود، خلاصه‏‏ ای ‏از چهار جلسۀ استماع دیگر که در این هفته برگزار شد را حضورتان ارائه خواهیم کرد.

خروج از نسخه موبایل