زندان گوهردشت در ایران. یکی از زندانهایی که افراد زیادی در تابستان ۱۹۸۸ (۱۳۶۷ ه.ش) در آن اعدام شدند.
عکس: زندان گوهردشت / انسی و متیاس [Ensie & Matthias] (flickr.com) / CC BY-SA 2.0
ما در گزارش پیشین خود خلاصهای از جلسات استماع شهود ۸ و ۹ را حضورتان ارائه کردیم. در این گزارش خلاصهای از جلسات استماع شهود ۱۰ و ۱۱ را که در روزهای ۱۱ و ۱۲ ژانویه برگزار شد حضورتان تقدیم خواهیم کرد. جلسۀ بعدی محاکمه در روز ۲۰ ژانویه برگزار خواهد شد.
شاهد ۱۰:
جلسۀ محاکمه با سخنان قاضی زندر آغاز شد که اظهار داشت شاهد در مورد مشاهدات خود در زندان گوهردشت بین سالهای ۱۹۸۹-۱۹۸۷ (۱۳۶۸-۱۳۶۶) و نیز در زندان اوین در سال ۱۹۸۹ (۱۳۶۸) سخن خواهد گفت. سپس دادستان جلسۀ استماع خود با شاهد را آغاز نمود و پرسید وی در کجا و به چه علتی دستگیر شده و در کجا و در چه زمانی دوران حبس خود را سپری نموده است. شاهد به دادگاه گفت وی نخستین بار در فروردین ۱۳۶۰ (۱۹۸۱) دستگیر شد. این به علت هواداری وی از یک سازمان کمونیستی به نام وحدت کمونیست بود. شاهد مزبور موفق شد پس از دو ماه از نخستین دستگیریاش از زندان فرار کند. وی پس از خروج از زندان، به فعالیتهای سیاسی خود ادامه داد و با هویت کاذب در یک کارخانه مشغول به کار شد. چهار ماه بعد در آبان ۱۳۶۰ (۱۹۸۱) مجدداً هویت وی تشخیص داده شد و وی دستگیر گردید. تا آن زمان، شاهد هنوز از هواداران وحدت کمونیست بود. وی به ده سال حبس در زندان محکوم شد. شاهد تعریف کرد مردی که وی را در طی دستگیری دوم شناسایی کرده بود، شخصی بود که وی او را در هنگام تحصیل در خارج از کشور و در دانشگاهی در شیکاگو قبلاً ملاقات کرده بود. شاهد توضیح داد هنگامی که آنها در دانشگاه وای. ام. سی. اِی. در شیکاگو تحصیل میکردند، این مرد «دانشجوی مسلمان» و عضو یک سازمان اسلامی بود. هنگامی که شاهد برای بار دوم دستگیر شد، علت محکومیت وی به حبس، اظهارات سیاسی وی در دوران تحصیل در شیکاگو بود که این دانشجو آنها را شنیده و پیش از دستگیری، هویت وی را تشخیص داده بود. شاهد فوق دوران حبس خود را در سه زندان اوین، قزل حصار، و گوهردشت سپری کرد. او در سال ۱۳۶۵ (۱۹۸۶) وارد زندان گوهردشت شد و تا آبان ماه ۱۳۶۷ (۱۹۸۸) در آنجا محبوس بود و سپس همراه با دیگر بازماندگان قتل عام، به زندان اوین انتقال داده شد. شاهد فوق در سال ۱۳۶۸ (۱۹۸۹) از زندان اوین آزاد شد.
دادستان سپس از شاهد در بارۀ آن دسته از مدیران زندان گوهردشت که او به خاطر میآورد پرسید. شاهد لشکری و نوری را ذکر کرد. هنگامی که از شاهد پرسیده شد آیا شخصی که دادستان معتقد است همان متهم میباشد، در زندان با نام «نوری» شناخته میشد، شاهد پاسخ داد که او را [در آن زمان] با نام «عباسی» میشناختند. شاهد نام «نوری» را هنگامی که خبر دستگیری وی در فرودگاه آرلاندا منتشر شد، شنید. شاهد همچنین توصیف کرد که لشکری بر امور اداری زندان گوهردشت نظارت داشت در حالی که متهم یا همان «دادیار» تصمیمگیریهای کلی را بر عهده داشت. وی همچنین توضیح داد که متهم «برای مدت کوتاهی» معاون ناصریان بود که او هم خود یک دادیار بود. شاهد، هم ناصریان و هم متهم را بدون چشمبند دیده بود و مطلبی به این مضمون توضیح داد که ناصریان کوتاه تر و «چاقالو» تر از متهم بود. او همچنین میتوانست صدای هر یک از آنها را تشخیص بدهد:«متهم صدای آرامی داشت در حالی که صدای ناصریان خشن بود.»
شاهد مواردی از ملاقاتهای خود با متهم در زندان گوهردشت را شرح داد. یکی از این موارد که وی برای دادگاه تعریف کرد در ارتباط با برگزاری جشن سال نو ایرانیان «نوروز» در سال ۱۳۶۶ (۱۹۸۷) بود. شاهد شرح داد که او چگونه دانههایی را کاشته بود تا رشد کرده و سبزه بشوند که بخشی از سنتهای برگزاری جشن نوروز است. او دانهها را با خود به حیاط زندان برده بود «وقتی که سبزه آفتاب میخوره رنگ سبزیش شفاف و خوشرنگ میشه». یکی از پاسدارها سبزه را دیده و متهم را از این موضوع باخبر کرد. متهم به پاسدار دستور داده بود که سبزه و کسی که آن را پرورش داده است را نزد او ببرد. هنگامی که شاهد را نزد متهم بردند، متهم به دلیل پرورش دادن سبزه بر سرش فریاد زده و به او لگد زد و سپس او را به حبس انفرادی برده و یک ماه وی را در حبس انفرادی نگاه داشت.
شاهد شهادت داد که در طی دوران حبسش در زندان گوهردشت وی را «۳ یا ۴ بار» به راهروی مرگ بردند. در طی یکی از این دفعات، متهم وی را نزد «هیئت مرگ» برد. شاهد توضیح داد که چگونه در ارتباط با حاضر کردن وی نزد هیئت مربوطه، نوری، لشکری، و یک پاسدار او را مورد ضرب و شتم قرار دادند. آنها وی را با کابلی که حدود ۳ تا ۴ اینچ پهنا داشت، ۶۰ ضربه شلاق زدند. پس از اتمام ضربات شلاق آنها، شاهد مانند یک جسد شده بود: مجروح و خون آلود. شاهد توضیح داد که علت دریافت چنین مجازاتی این بود که وی یکی از فعالترین زندانیان در ارتباط با پخش اخبار در مورد اعدامها در میان زندانیان دیگر بود. دادستان اظهار داشت که شاهد قبلاً در مصاحبۀ خود با پلیس در مورد شرکت متهم در ضرب و شتم وی مطلبی اظهار نکرده بود. شاهد پاسخ داد که «ذهن من که کامپیوتر نیست که. من تحت ۸ سال تحت فشارهای شدید بودم. روح و روانم داغون شده است. هر چقدر من بیشتر صحبت میکنم، اطلاعات بیشتری به یادم میآد.». پس از اتمام بخشی که مربوط به استماع دادستان با شاهد بود، وکلای شاکیان بازپرسی خود را آغاز نمودند. وکیل شاکیان، گوران جالمارسن، از شاهد پرسید آیا در ارتباط با دوران اعدامها در زندان گوهردشت، او کامیونی دیده است یا خیر. شاهد به ماکت زندان گوهردشت که در داخل اطاق دادگاه در استکهلم گذاشته شده بود اشاره کرد و گفت «زیاد دقیق اون [کامیون] رو نمیدیدیم ولی دیدیم که یه تعداد آدما اومدن سم پاشی میکنند. زندانیان این بند بوی بد جنازه به مشامشون رسید به ما مورس کرده بودند که بوی بد از جنازهها میآد.».
وکیل مدافع متهم، توماس سودرکیست جلسۀ استماع وکلای مدافع با شاهد را رهبری میکرد که بر روی ناهمخوانیهای میان اظهارات شاکی در دادگاه و بیانیههایی که وی در مصاحبه با پلیس سوئد ارائه داده بود، متمرکز شده بود. وکیل مدافع متهم چندین سؤال در بارۀ مدل و مواد کامیونهایی که در خارج از زندان گوهردشت دیده بود، چند سؤال پرسید. هنگامی که شاهد پاسخهای نامطمئنی داد، سودرکیست با او مقابله نموده و گفت که وی در طول مصاحبه با پلیس به این سؤالات پاسخ داده بود. شاهد گفت که نمیتواند پاسخ مطمئنی به این سؤالات بدهد اما فکر میکند که قسمت بار این کامیونها با برزنت پوشیده شده بود.
شاهد ۱۱:
دادستان جلسۀ استماع خود با شاهد ۱۱ را با پرسیدن این سؤالات آغاز کرد که او در کجا و به چه علت دستگیر شده است و در کجا و در چه زمانی دوران حبس خود را سپری نموده است. شاهد توضیح داد که وی یکی از اعضای فعال سازمان مارکسیست لنینیستی پیکار بود. شبی که وی دستگیر شد، به همراه یکی از دوستانش که از سازمان پیکار بود، در حال توزیع جزوات بودند. پس از دستگیری، او و دوستش را به کمیتۀ محلی برده و سپس در ماه اسفند ۱۳۵۹ (۱۹۸۱) به زندان اوین انتقال دادند. دو ماه بعد شاهد را به دادگاه آوردند و از او پرسیدند اگر وی را آزاد کنند آیا او به فعالیتهای سیاسیاش ادامه خواهد داد که وی به این پرسش پاسخ مثبت داد. سه ماه بعد حکم مجازات شاهد را صادر کردند. شاهد توضیح داد که بر اساس آن مدارک، وی شامل مجازات مشروط شده بود. «من در واقع باید آزاد میشدم… منتهی رئیس زندان شرایطی گذاشته بود که من باید همۀ اون سازمانها …. رو محکوم میکردم و من اینو قبول نکردم».
شاهد ابتدا از آغاز سال ۱۳۶۰ (۱۹۸۱) تا تیر ماه همان سال در زندان اوین محبوس شد. به علت کمبود شدید جا در زندان، شاهد را همراه با ۶۰ زندانی دیگر به زندان قزل حصار منتقل کردند. سپس وی از نخستین زندانیانی بود که به زندان گوهردشت منتقل شد. شاهد در آنجا دو سال در حبس انفرادی به سر برد که در طی آن گاهی اوقات تنها و گاهی اوقات با یک زندانی دیگر بود. در سال ۱۳۶۴ (۱۹۸۵) وی به زندان اوین باز گردانده شد و تا بهار سال ۱۳۶۷ (۱۹۸۸) که همراه با دیگر زندانیان «ملی کِش» به زندان گوهردشت انتقال داده شد، در آنجا ماند. دادستان از شاهد در مورد عبارت «ملی کش» پرسید. شاهد توضیح داد که وی یکی از نخستین کسانی بوده که زندانی «ملی کش» نام گرفته است و مقصود از این عبارت افرادی هستند که بدون داشتن یک دلیل معتبر محکوم شدهاند و در نتیجه دوران محکومیت خود را «برای ملت» طی میکنند. شاهد در ماه اسفند ۱۳۶۷ (۱۹۸۹) پس از هشت سال حبس، از زندان آزاد شد.
دادستان سپس در بارۀ مدیریت زندان در طی مدتی که شاهد از آغاز سال ۱۳۶۷ (۱۹۸۸) در زندان گوهردشت به سر میبرده است، از وی پرسید. شاهد توضیح داد روزی که وی را به زندان گوهردشت منتقل نمودند، وی را به بندی در زندان برده و تمام وسایلش را از وی گرفتند. اندکی پس از آن پاسدارها وارد آن بخش شده و به او و زندانیان دیگری که به آن بخش آورده شده بودند، به دقت خیره شدند. زندانیان متوجه شدند آنها به دنبال افرادی هستند که بتوانند بشناسند. شاهد پاسدارهای مزبور را نمیشناخت اما زندانیان دیگری که قبلاً در زندان گوهردشت محبوس شده بودند به وی توضیح دادند که این افراد، رئیس زندان ناصریان و «دادیار» عباسی هستند.
شاهد سپس تعریف کرد که چگونه روزنامهها و ملاقاتها در طی ماههای مرداد و شهریور ۱۳۶۷ [ژوئیه تا سپتامبر ۱۹۸۸] در زندان گوهردشت ممنوع شدند. زندانیان دیگر اجازه نداشتند به بهداری زندان بروند و غذای آنها بدون آنکه تماسی میان آنها و پاسداران برقرار شود به آنها تحویل داده میشد. ارتباط زندانیان با دنیای خارج از زندان کاملاً قطع شده بود. بنابراین گاهگاهی هنگامی که امکان شنیدن برنامۀ رادیویی برای زندانیان امکانپذیر میشد، آنها به دقت به برنامه گوش فرا میدادند تا شاید بتوانند در مورد وضعیت خود اطلاعی کسب کنند. آنها میتوانستند به خطبههای نماز جمعه گوش فرا بدهند که به امامت رفسنجانی که رهبر کل قوا بود برگزار میشد. رفسنجانی در سخنانش گفت که اگر زندانیان «نتونند خودشونو منطبق کنند …»، عواقب آن را خواهند دید.
در آن زمان زندانیان با استفاده از مورس بین بندهای مختلف زندان با یکدیگر ارتباط برقرار میساختند. شاهد و هم سلولیهایش از طریق مورس باخبر شدند که اعدامهایی در زندان گوهردشت در حال وقوع است. دو روزی پس از دریافت این اخبار بود که لشکری و چند پاسدار دیگر شاهد را به همراه گروهی از زندانیان از بندشان بیرون بردند. پاسدارها آنها را نزد کمیتۀ مرگ بردند که در آنجا از آنها پرسیده شد آیا مسلمان هستند و نماز میخوانند. در اتاقی که هیئت مرگ در آن به قضاوت نشسته بود، شاهد، متهم را به همراه ناصریان دید. پرسش سؤالات توسط هیئت مرگ حدود ده دقیقه به طول انجامید و پس از آن شاهد را توسط متهم به یک سلول انتقال دادند که وی در آن سلول تنها بود. چند روز بعد او را به همراه چند زندانی دیگر به سالنی منتقل کردند. پاسدارها، و بخصوص لشکری، آنها را تهدید کردند که همگی را به «آمفیتئاتر» خواهند برد.
دادستان سپس از شاهد پرسید هنگامی که قرار بود آزاد شود، آیا او را به دفتر «دادیاری» بردند، چون چندین تن از شهود که پیش از وی شهادت داده بودند، توصیف کرده بودند که آنها را به دادیاری برده بودند. شاهد پاسخ داد زندانیانی که در پایان دوران حبس وی ، با او به زندان اوین انتقال داده شده بودند، یک به یک آزاد نشدند. یک روز پاسدارها آنها را جمع کرده و سوار اتوبوسهایی کردند که آنها را به منطقهای در تهران برد. به زندانیان گفته شد که بیرون یک ساختمان متعلق به سازمان ملل متحد از اتوبوس پیاده شوند. شاهد دید که یکی از زندانیان در بیرون این ساختمان متنی را با صدای بلند میخواند که آنطور که شاهد متوجه شد، بیانیهای خطاب به سازمان ملل بود. شاهد نشنید که چه مطلبی خوانده میشد زیرا خانواده و دوستان او و زندانیان دیگر اطراف آنها جمع شده بودند. در آن هنگام بود که وی متوجه شد که آزاد شده است.
در پایان جلسۀ استماع، دادستان از شاهد خواست عباسی را هنگامی که در زندان گوهردشت دیده بود، توصیف کند. شاهد گفت «جَوون به نظر میرسید، چیزی دور و بر سی، سی و یکی دو سال. موهای نرم داشت … و مهم تر از این چشمهاش بود که به یاد آدم میمونه». هنگامی که دادستان پرسید آیا چیز بخصوصی در مورد چشمهای وی وجود دارد، شاهد پاسخ داد هنگامی که وی عباسی را در اطاق هیئت مرگ دید، با خود فکر کرد که آنها قرار است او را به آمفیتئاتر ببرند و اعدام کنند: «وقتی به چشمهاش نگاه میکنم یک برق شادی رو توی چشمهاش میبینم که پیروز شدم، موفق شدم. این نگاه با من تا سالها اومد.»
دنیل مارکوس، وکیل مدافع تیم وکلای متهم، بازپرسی از شاهد را انجام داد. تیم وکلای مدافع تمرکز خود را بر روی ناهمخوانیهایی گذاشته بود که به نظر آنها میان اظهارات شاهد در دادگاه و بیانیۀ وی به پلیس سوئد وجود داشت. تیم وکلای مدافع اظهار داشت که شاهد خود را «یک زندانی قدیمی زندان گوهردشت» خوانده است چون وی سالها در آن زندان محبوس بوده است. اما مارکوس گفت با وجود این، شاهد در توضیحاتش به دادگاه نمیتوانست به سهولت بگوید در طی این وقایعی که وی تعریف کرده، وی در کدام قسمت زندان بوده است، چون وی چشمبند داشته است و «او را در راهروها خیلی جا به جا» نکردهاند. شاهد پاسخ داد در طی اعدامها او بیش از آن ترسیده بود که بفهمد او را کجا بردهاند، بنابراین نمیتوانست پاسخ بدهد اطاقی که هیئت مرگ در زندان گوهردشت در آن قرار داشتند، کجا بود.
گزارش آینده
ما در گزارش بعدی خود، خلاصه هایی از جلسات استماع شهود ۱۲ و ۱۳ را که در روزهای ۲۰ و ۲۱ ژانویه برگزار شد، حضورتان تقدیم خواهیم کرد.