زندان گوهردشت در ایران. یکی از زندانهایی که افراد زیادی در تابستان ۱۹۸۸ (۱۳۶۷ ه.ش) در آن اعدام شدند.
عکس: زندان گوهردشت / انسی و متیاس [Ensie & Matthias] (flickr.com) / CC BY-SA 2.0
ما در چهار گزارش آخر خود به ترتیب به سخنان مقدماتی دادستان، وکلای مدافع، و وکلای قربانیان نگاهی گذرا داشتیم. از زمانی که این سخنرانی های مقدماتی به پایان رسیده اند، جلسات دادرسی به استماع سخنان شاکیان این پرونده پرداخته است.
نخستین جلسۀ استماع دادگاه برای یکی از شاکیان در روز ۲۳ اوت (۱ شهریور) آغاز شد و چهار روز به طول انجامید. به دنبال این مرحله، شهادت های شاکیان دیگر ابراز شد. تا کنون کلاً شش شاکی مطالب خود را در دادگاه مطرح نموده اند و ما قادر بوده ایم در جلسات استماع چهار تن از این افراد شرکت کنیم. در این گزارش ما نکات اصلی شهادت های چهار تن از شاکیان را مطرح ساخته و بر روی جلسۀ استماع شاکی اول بیشتر تمرکز خواهیم کرد. ما از این به بعد، از وی به عنوان شاکی ۱ نام خواهیم برد و شاکیان دیگر نیز به همین منوال بر اساس ترتیبی که آنها در دادگاه شهادت داده اند، نامگذاری خواهند شد.
نخستین فرد شاکی که دادگاه قرار بود سخنانش را استماع کند یعنی همان شاکی ۱شخصی است که میتوان وی را در این پرونده به عنوان شاهد اصلی محسوب داشت. این شاکی بخش زیادی از زندگی خود را صرف مستند سازی تجارب خود و همبندان دیگرش از دوران حبس شان در ایران کرده است. وی با بسیاری از شاکیان دیگر و بسیاری از افرادی که دادستان ادعا می کند اعدام شده اند، آشنا است. وی چندین کتاب منتشر نموده که در آنها جزئیات آنچه در زندان بر وی گذشته است را شرح میدهد و دادستان از آنها به عنوان شواهدی علیه متهم استفاده کرده است. این شاکی همچنین در ایران تریبونال شرکت داشته و در تهیۀ اطلاعات برای چندین گزارش در بارۀ اعدام های دسته جمعی سال ۱۹۸۸ (۱۳۶۷) مشارکت نموده که از برخی از آنها به عنوان مدرک در این محاکمه استفاده شده اند.
جلسۀ استماع شاکی ۱ به میزان گسترده ای بر روی تجارب و مشاهدات وی از زندانهای گوهردشت و اوین، علت زندانی شدن وی و کار او بر روی مستند سازی آنچه بر وی گذشته است، متمرکز شده بود. وکیل مدافع او، گوران جالمارسن (Göran Hjalmarsson) که توسط دادگاه تعیین شده بود، توصیف کرد که شاکی ۱ در سال ۱۹۸۱ (۱۳۶۰) در سن ۲۱ سالگی به دلیل هواداری از سازمان مجاهدین خلق دستگیر شده و به ده سال حبس محکوم گردید. او دوران حبس خود را در سه زندان مختلف، یعنی قزل حصار، اوین، و گوهردشت سپری نمود و در سال ۱۹۹۱ (۱۳۷۰) آزاد گردید. وی طی دو دورۀ مختلف در گوهردشت زندانی شد که نخستین آن در پاییز ۱۹۸۲ (۱۳۶۱) بود. وکیل مدافع شاکی ۱ اظهار می کند هنگامی که او را برای بار دوم در پاییز ۱۹۸۶ (۱۳۶۵) به زندان گوهردشت منتقل نمودند، متهم مذکور در آن زندان به کار اشتغال داشت و شاکی ۱ در چندین مورد با وی مواجه شد، از جمله در دورانی که اعدامهای جمعی اتفاق افتاد. شاکی ۱ حد اقل ۴ بار در زندان گوهردشت در برابر کمیته هایی که کمیسیون مرگ نام داشتند حاضر شد و وی را مجموعاً شش بار به محلی که اصطلاحاً راهروی مرگ نامیده میشد بردند. پس از وقوع اعدامهای گروهی، شاکی مزبور را به اوین انتقال دادند و در آنجا بار دیگر با این متهم مواجه شد.
پس از سخنان وکیل مدافع قربانیان در بارۀ وی، رئیس دادگاه، قاضی توماس زندر (Thomas Zander) به دادستان اجازه داد تا مراحل بعدی رسیدگی را انجام دهد. سؤالات دادستان بیشتر در اطراف تجارب کلی شاکی ۱ در زندان گوهردشت و نیز وقایع بخصوصی که در طی دوران اعدامهای جمعی اتفاق افتاده بود و همچنین جزئیات تماس او با دیگر شاکیان یا با متهم آنطور که در جلسات رسیدگی به وضعیت وی توسط پلیس سوئد و نیز در بسیاری از کتابهای نوشتۀ وی آمده است، دور میزد. فضای اتاق دادگاه به دفعات پر تنش بود. متهم در فاصلۀ کمی از شاکی ۱ نشسته بود و در هنگام ادای شهادت وی، گاهی اوقات به شدت به وی خیره میشد. قاضی زندر نیز در چندین مورد شاکی را به دلیل منحرف شدن از محتوای سؤالات در هنگام پاسخگویی، توبیخ کرد. ضمناً قاضی این نکته را به وضوح به دادستان خاطرنشان کرد که وی انتظار دارد آنها «کنترل» بیشتری بر روی جلسات استماع دادگاه داشته باشند.
نقش متهم
شاکی ۱ ادعا می کند (بر طبق تقویم ایرانی) او نخستین بار در سال پیش از اعدام های گروهی ۱۹۸۸ (۱۳۶۷) در گوهردشت با متهم روبرو شد که در آن هنگام نگهبانان، وی و چندین زندانی دیگر را به شدت مورد ضرب و شتم قرار دادند. شاکی ادعا می کند که این ضرب و شتمها تحت نظارت مدیریت زندان انجام میشد که شامل متهم مزبور نیز می شد. شاکی ۱ میگوید که متهم تحت فرمان دادیار عمل میکرد. چند شاکی دیگر ، متهم را صرفاً دادیار مینامیدند. به گفتۀ دادستان اصطلاح دادیار به معنای دستیار دادستان یا نمایندۀ دادستانی در زندان میباشد. اما صرف نظر از اصطلاحات به کار گرفته شده، تمام شاکیانی که تا کنون در دادگاه سخن گفتهاند اظهار داشتهاند که متهم فوق بخشی از مدیریت زندان بوده و به عنوان دستیار دادیار یا تحت فرمان یک دادیار عالی رتبه تر عمل می کرده است.
شاکی ۱ توصیف کرد وی چگونه در زمان وقوع اعدام های جمعی در گوهردشت در چندین مورد متهم را دیده یا با او ملاقات کرده است و متهم چگونه در این عملیات نقشی مکمل داشته است. از جملۀ مواقعی که او به خاطر میآورد این است که در حالی که شاکی و زندانیان دیگر در راهروی اصلی زندان که راهروی مرگ نام گرفته بود منتظر می ماندند، متهم اسامی زندانیانی که قرار بود با هیئت مرگ ملاقات کنند را از میان اسامی جدا می کرد و می خواند و اینکه متهم چگونه به اتاقی که محل کار هیئت مرگ بود رفت و آمد میکرد تا علیه زندانیان گواهی دهد. وی همچنین به یاد میآورد چگونه در یکی از آخرین روزهای وقوع اعدام ها، بسیاری از افرادی که در زندان کار می کردند خسته به نظر می رسیدند اما وی هیچگونه علامت خستگی در متهم نمی دید و آن روز متهم کاملاً پر جنب و جوش بود.
در یکی از مراحل بعدی رسیدگی به این پرونده، شاکی ۵ توصیف کرد که چگونه متهم با چند تن دیگر روز پیش از شروع اعدامهای جمعی، به بخشی از زندان که وی در آن بود آمد و به زندانیان گفت به اتاق بخصوصی بروند. پس از آنکه به این اتاق رفتند، نگهبانان به جستجو و تفتیش در میان وسایل آنها پرداختند و احتمالاً به دنبال چیزی می گشتند تا نشان دهد آیا در میان زندانیان هنوز کسی هست که از هواداران سازمان مجاهدین خلق باشد یا خیر.
مشاهدۀ متهم و برخورد با او بخش اصلی ادای شهادت در دادگاه را تشکیل داده است به طوری که هر یک از شاکیان رویارویی های مختلفی با متهم را به خاطر می آورند. از طرف دیگر وکلای مدافع متهم سعی می کنند نقشی که هم دادستان و هم شاکیان ادعا میکنند متهم بر عهده داشته است را غیر محتمل نشان دهند. وکلای مدافع متهم همچنین توانایی شاکیانی که به هنگام خروج از بندهای خودشان در زندان چشم بند داشته اند را برای اینکه بتوانند در داخل زندان مشاهدات واضحی داشته باشند و نیز قادر باشند وقایع را پس از ۳۳ سال به وضوح به خاطر آورند، مورد سؤال قرار می دهند.
هویت متهم
شخصی که در زندان گوهردشت کار می کرده و دادستان مدعی است که همان متهم می باشد، در تمام مدتی که در زندان شاغل بوده از نام خانوادگی متفاوتی استفاده می کرده است. به گفتۀ دادستان، شاکی ۱ که در مورد تجاربش در زندان چندین کتاب منتشر نموده است، در کتابی که در سال ۲۰۰۶ (۱۳۸۵) منتشر نمود، هویت واقعی متهم را آشکار کرده است. پس از پرس و جو معلوم شد که چاپ اول این کتاب در سال ۲۰۰۴ (۱۳۸۳) منتشر شده است و حاوی همان اطلاعات می باشد. هنگامی که دادستان از شاکی ۱ پرسید وی چگونه هویت واقعی شخصی که بخشی از مدیریت زندان گوهردشت را بر عهده داشته است می داند، وی تعریف کرد که چگونه یکی از همبندان وی توسط متهم و گروهی دیگر از نگهبانان مورد ضرب و شتم قرار گرفت و چگونه در هنگام کتک زدن وی کارت شناسایی متهم بر روی زمین افتاد و این زندانی توانست چند لحظه ای آن را ببیند. این واقعه در تابستان پس از اعدامهای جمعی اتفاق افتاد و حدوداً با زمان فوت رهبر ایران آیت الله خمینی مصادف بود. علاوه بر آن، شاکی افشا نمود که هنگامی که وی در زندان بود این بخش از داستان که مربوط به آشکار شدن نام متهم بوده به وی گفته نشد و چند سال بعد از این موضوع اطلاع یافت. هنگامی که از وی پرسیده شد این جریان کی اتفاق افتاده است ، زمان آن را به یاد نمی آورد اما نتیجه گیری کرد که باید پیش از انتشار کتابش در سال ۲۰۰۴ (۱۳۸۳) بوده باشد.
شاکی ۶ که هفتۀ گذشته در دادگاه شهادت داد، آشکار ساخت که آن زندانی که توانسته بود چند لحظه ای کارت شناسایی متهم را ببیند در حقیقت برادر وی بوده است و اینکه خود او هم هنگامی که برادرش را بردند و مورد ضرب و شتم قرار دادند در آنجا بود. اما او این نکته را هم افشا کرد که بخشی از ماجرا که مربوط به آشکار شدن هویت شخص مرتکب ضرب و شتم بوده است را برادرش فقط پس از آنکه متهم در پاییز ۲۰۱۹ (۱۳۹۸) دستگیر شده برای او تعریف کرد، اگرچه که برادرش ادعا کرد این جریان را قبلاً هم برای وی تعریف کرده بوده است.
تمام شاکیانی که تا کنون در دادگاه شهادت داده اند، ادعا نمودهاند که متهم را به عنوان شخصی که در دوران اعدامهای جمعی در زندان گوهردشت با سِمَتِ معاون دادیار یا دادیار جزء در آنجا به کار اشتغال داشته است شناسایی میکنند.
ساختار زندان گوهردشت
یکی از مطالبی که در این پرونده به ویژه مورد اختلاف نظر است چگونگی ساختمان زندان گوهردشت، محل استقرار هیئت مرگ در داخل زندان، محل قرار گرفتن بندهای مختلف زندان و جزئیات دیگر مربوط به طرح زندان است. با توجه به اینکه نه به دادستان و نه به وکلای مدافع اجازۀ دیدار از زندان داده نشده است و هر گونه اطلاعاتی در این مورد از جانب منابع رسمی در ایران است، دادگاه در مورد شکل و طرح زندان باید فقط بر روی شهادت شاکیان و شهود تکیه نماید. از آنجایی که شاکیانِ بسیاری در این پرونده شهادت میدهند، احتمالاً وجود تفاوت در جزئیات اجتناب ناپذیر خواهد بود و وکلای مدافع متهم زمان قابل ملاحظه ای را صرف کرده اند تا در ارتباط با این موضوع، ناهم خوانی هایی را در هر یک از اظهارات و نیز در [مقایسه] بین مطالبِ اظهار شده پیدا کنند.
همانطور که قبلاً هم ذکر شده شاکی ۱ در مورد تجربیاتش به عنوان یک زندانی، چندین کتاب منتشر نموده است و حداقل در یکی از آنها تصاویری را در مورد چگونگی ساختمان زندان گوهردشت ترسیم نموده است. این طرحها هم در هنگام ادای شهادت توسط وی و هم در طی شهادت دادن دیگران در دادگاه نشان داده شد. شاکی ۱ توضیح داد چگونه این تصاویر توسط یکی از آشنایان وی در حدود سال ۲۰۰۵ (۱۳۸۴) کشیده شد و اینکه این تصاویر بر اساس آنچه وی در خاطر داشته و نیز بر اساس یادداشت های وی بوده است. شاکی ۵ با بیانی فصیح ساختمان زندان را با یک هزارپا مقایسه نمود، به طوریکه سالنی که زندانیان در آنجا اعدام می شدند، قسمت سر، راهروی اصلی (که اغلب از آن به عنوان راهروی مرگ نام برده میشود) قسمت تنه، و بندهای زندان که زندانیان در آنها نگاه داشته میشدند پاها، و ورودی زندان دُم این هزارپا را تشکیل می دادند.
همچنین چندین شاکی توضیح دادند که چگونه مغایرتهایی که در توصیفهای آنها از زندان گوهردشت وجود دارد را میتوان به دلیل وجود عوامل گوناگون توجیه نمود؛ از قبیل مدت زمانی که از دوران حبس آنها در زندان گذشته است، اینکه تمرکز آنها بیشتر بر روی به یاد آوردن جزئیاتی بوده است که احساس میکردند اساسی است، اینکه آنها در زندان اغلب چشم بند داشتند، و اینکه روال مدیریت زندان بر این بود که نام بندهایی که زندانیان در آنها محبوس بودند را غالباً با هم تعویض میکرد.
در یک مرحله از دادرسی که تا حدی عجیب بود، هنگامی که تصویر زندان گوهردشت در دادگاه نشان داده میشد، متهم که ادعا می کند هرگز در زندان گوهردشت کار نکرده است، به نظر می رسید با انگشت خود به نقطۀ خاصی در تصویر اشاره میکند، گویی محل در ورودی که شاکی در بیانیۀ خود به آن اشاره می کند را نشان می داد. البته می توان فکر کرد که متهم به هر حال از این محل اطلاع داشته است یا اینکه به دلیلی کاملاً متفاوت به آن نقطه اشاره می کرده است.
اشاعۀ اطلاعات
یکی از اختلاف نظرهای مهم دیگر این بود که ماجراهایی که توسط شاکیان بیان شده تا چه حد از داستانهای شنیده شده از دیگران و یا از اخبار پخش شده پس از دستگیری متهم، تأثیر پذیرفته است. وکلای متهم هنگام طرح پرسشها از شاکیان غالباً با مراجعه به بیانیه هایی که به پلیس سوئد داده شده ( و در مورد شاکی ۱، به محتوای کتاب وی) نشان میدادند که چگونه اظهارات آنها در این بیانیه ها با آنچه در دادگاه گفته اند متفاوت بوده است. منصفانه است بگوییم چند مورد از چنین مغایرتهایی وجود داشته است، اما پرسش این است که دلایل وجود چنین ناهمخوانی هایی چیست. وکلای مدافع متهم از وجود ناهمخوانی های موجود در بیانیه ها استفاده می کنند تا ثابت نمایند شاکی در حقیقت شاهد آن واقعۀ خاص که در دادگاه توصیف کرده نبوده است، بلکه بعدها در مورد آن مطلبی را خوانده و یا برای وی تعریف شده است. همانطور که پیش از این توضیح داده شد، تمام شاکیانی که تا کنون در دادگاه ادای شهادت نموده اند این مطلب را انکار میکنند و برای وجود مغایرتها یا از قلم افتادن برخی از مطالب در بیانیههایشان، توضیحات دیگری را مطرح میکنند.
ضربۀ روحیِ در انتظار مرگ بودن
از تمامی شاکیانی که تا کنون در دادگاه شهادت داده اند پرسیده شد هنگامی که آنها باخبر شدند که ممکن است با مرگ روبرو شوند و اینکه دوستان همبند شان که با آنها در بسیاری از موارد پیوندهای نزدیکی داشتند، اعدام میشدند، چه احساسی داشتند و به علاوه هنگامی که در راهروی مرگ ایستاده بودند و یا زمانی که در برابر هیئت مرگ حاضر شدند در فکرشان چه می گذشت. این موضوع در موارد بسیاری، احساساتیترین بخش شهادتهای ایشان را تشکیل می داد. در حالی که بخشهای بهتر پرس و جو بر روی تاریخهای وقایع بخصوص، ساختمان زندان و یا جزئیاتی از این قبیل تمرکز داشت، سختیِ موقعیتی که شاکیان احساس می کردند گاهی اوقات نادیده گرفته می شد. اما آنطور که شاکیان حالات عاطفی و ذهنی خود در آن زمان را به یاد می آورند، فشار سنگین عاطفی که آنها تجربه کرده اند، به وضوح آشکار می گردد.
شاکی ۱ توصیف میکرد در حالی که وی و گروهی از زندانیان دیگر در راهروی مرگ منتظر بودند وی چگونه سعی میکرد با بذله گویی روحیه خود را حفظ کرده و ظاهری شجاع داشته باشد. شاکی ۳ توصیف کرد چگونه وی پیش از روبرو شدن با هیئت مزبور با خود عهد کرد که اجازه نخواهد داد [آنها] شرف او را زائل کنند و شاکی ۶ توضیح داد هنگامی که در برابر هیئت مرگ ایستاد کاملاً قانع شده بود که قرار است اعدام شود. هنگامی که این پرسش برای شاکی ۵ مطرح شد، وی به لرزه افتاد و اشک میریخت و برای دادگاه اینطور تعریف کرد – البته این بخش از روی ترجمۀ سوئدی سخنان فارسی وی، به زبان انگلیسی برگردان شده است – که «همۀ ما خیلی با هم صمیمی بودیم، از آن زمان من قادر نبوده ام یک روز زندگی کنم، ۳۳ سال است که من زندگی نکرده ام، زمان می گذرد اما من احساس نمی کنم که زنده هستم.»
گزارش آینده
در گزارش بعدی خود به توصیف موضوعات اصلی در اظهارات شاکیانی خواهیم پرداخت که قرار است این هفته در دادگاه شهادت دهند.