مرکز اسناد حقوق بشر ایران

گزارش ۸: جلسات استماع دادگاه برای رسیدگی به سخنان شاکیان، بخش دوم

 

 زندان گوهردشت در ایران. یکی از زندان‏ها‏‏یی که افراد زیادی در تابستان ۱۹۸۸ (۱۳۶۷ ه.ش) در آن اعدام شدند.

عکس: زندان گوهردشت / انسی و متیاس [Ensie & Matthias] (flickr.com) / CC BY-SA 2.0

 

ما در گزارش پیشین خود نگاهی گذرا به جلسات استماع چهار تن از  نخستین شش نفر  شاکیان این پرونده داشتیم.  در طی هفتۀ گذشته سه جلسۀ استماع دیگر نیز برگزار شد و ما در این گزارش سعی داریم نکات مهم مطروحه در این جلسات را به طور خلاصه بیان کنیم. همانطور که در گزارش پیشین مان هم ذکر شد، شاکیان با شماره‏ای ‏که نشانگر ترتیبِ ادایِ شهادتشان در دادگاه است، نام برده خواهند شد.

 

شـــــاکی ۷

نخستین شاکی که هفتۀ پیش در دادگاه سخن گفت، شاکی ۷ بود که در روز ۱۴ سپتامبر (۲۳ شهریور) در جلسه استماع دادگاه شهادت داد. جلسۀ دادرسی در ساعت ۹ صبح در دادگاه ناحیۀ استکهلم برگزار گردید و در عصر همان روز، دیرهنگام به پایان رسید که احتمالاً برای تمامی طرف‏ها‏ی درگیر در این پرونده تغییر خوبی بود زیرا چند جلسۀ استماع قبلی بیش از آنچه که در برنامۀ زمان‌بندی شده در نظر گرفته شده بودند، به درازا کشیدند.

 

وکیل شاکی، بین هسلبرگ (Bengt Hesselberg) با سخنان مقدماتی خود جریان دادرسی را آغاز نمود و شرح داد که موکل وی چگونه در سال ۱۹۸۱ (۱۳۶۰) در تهران دستگیر شد و پس از سه و نیم تا چهار سال انتظار، حکم دادگاه را مبنی بر ۱۲ سال حبس به دلیل هواداری از سازمان مجاهدین خلق، دریافت نمود. وکیل وی در ادامه اظهار داشت که شاکی هم در زندان گوهر دشت و هم در زندان اوین دوران حبس خود را سپری نموده است به طوری که سه دوره در اوین و دو دوره را در زندان گوهردشت سپری نموده که شامل دوران اعدام‏ها‏ی گروهی نیز بوده است، و اینکه شاکی در هر دو زندان با متهم مواجه شده است. وکیل مدافع سپس اظهار داشت که موکل وی دو بار در زندان گوهر دشت به آنچه که اصطلاحاً راهروی مرگ خوانده می‏شد، احضار شده است اما هرگز مجبور نشد در برابر  هیئت مرگ حاضر شود. شاکی نهایتاً در سال ۱۹۹۳ (۱۳۷۲) از زندان آزاد شد.

 

سؤالات دادستان مانند جلسات قبل بر روی تجربیات شاکی در طی دوران اعدام‏ها‏ی جمعی در  گوهردشت و برخوردهایی که با متهم داشته است، متمرکز شده بود. شاکی به دادگاه گفت چگونه او و همبندانش به طور مرتب تحت آزار و اذیت و شکنجه‏ ها‏ی آشکار و شدید قرار می‏گرفتند. شاکی یک مورد بخصوص را به خاطر می‏آورد که او  و چندین زندانی دیگر  در یک اتاق کوچک و گرم که تهویۀ مناسب نداشت محبوس شدند که در بین خودشان به آن «اتاق گاز» می‏گفتند و چگونه آنها چندین ساعت در آنجا نگاه داشته شدند  به طوری که زندانیان در اثر اضطراب و  کمبود اکسیژن بیهوش می‏شدند.

 

شاکی توضیح داد که وی نخستین بار در زندان اوین و چند سال پیش از  اعدام‏ها‏ی جمعی در گوهردشت با متهم روبرو شده بود و اینکه متهم خیلی جوان بود و به عنوان «نوعی نگهبان» در آنجا به کار اشتغال داشت. سپس شاکی توضیح داد که متهم چگونه به دلیل «بی‏رحمی‏اش» مدارج ترقی را پیمود و در طول دوران اعدام‏ها‏ی جمعی در گوهردشت، وی به عنوان بخشی از مدیریت زندان، نقش دادیار را ایفا می‏کرد. شاکی سپس ادعا کرد که متهم پس از اتمام اعدام‏ها‏ در گوهردشت، نقش مشابهی را در اوین بر عهده داشت.

 

وکلای مدافع متهم همان راهکارهای جلسات استماع قبل را به کار گرفتند. آنها در چندین مورد به بیانیه‏ای ‏که شاکی در طی مراحل تحقیق به پلیس سوئد داده بود و به مغایرت‏ها‏ی موجود در آن اشاره کردند. وکلای مدافع متهم همچنین در زمان اظهارات شاکی ۱ غالباً به جزئیاتی از قبیل تاریخ و  زمان مذکور در بیانیه‏ ها‏یی  که وی به پلیس سوئد داده بود و  محتوای کتاب‏ها‏یش می ‏پرداختند که با بیانیه‏ای ‏که وی و شاکی ۷ در دادگاه داده بودند تفاوت داشت و  فقط از شاکی ۷ می‏خواستند که در مورد این مغایرت‏ها‏ توضیح دهد. شاکی ۷ در بیشتر مواقع قاطعانه در مورد جزئیاتی که در اظهاراتش به دادستان داده بود، مداومت نمود و در یکی دو مورد  اظهار داشت که اطلاعات مذکور در کتاب‏ها‏ی شاکی ۱، باید به دلایلی اشتباه باشد.

 

شــــاکی ۸

محاکمه در روز ۱۶ سپتامبر (۲۵ شهریور) با جلسۀ استماع دادگاه برای رسیدگی به اظهارات یک شاکی که ما وی را شاکی ۸ خواهیم نامید، ادامه یافت. همانطور که روالِ جلسات بررسی پیشین بود، این جلسه نیز با سخنان مختصری از بین هسلبرگ (Bengt Hesselberg) وکیل شاکی که از طرف دادگاه منصوب گردیده، آغاز شد. وی به دادگاه گفت موکلش در سال ۱۹۸۲ (۱۳۶۱) در تهران و به دلیل هواداری از سازمان مجاهدین خلق دستگیر  شد. وی بعداً به ده سال حبس محکوم شد و بر خلاف شاکی دیگری که اظهاراتش قبلاً شنیده شد، وی هنوز نسخۀ اصل حکم دادگاه را دارد. او دوران محکومیتش را در سه زندان اوین، قزل حصار و گوهردشت گذراند. به گفتۀ وکیل ومدافع این شاکی، وی در طول دوران حبسش در گوهردشت در موراد بیشماری با متهم برخورد داشت و سپس بعد از اعدام‏ها‏ی گروهی در گوهردشت، در اوین با متهم مواجه شد. این واقعیت که هویت متهم به عنوان شخصی که در سمت دستیار دادستان یا سمتی مشابه آن در زندان  گوهر دشت اشتغال داشته است تا حدی به خاطر مشاهدات این شاکی بوده  است. وکیل شاکی توضیح داد که  وی چگونه توانسته است  طی یک رویارویی با متهم، کارت شناسایی متعلق به متهم را مشاهده کند و هویت واقعی او آشکار شود.

 

ماجرای کارت شناسایی قبلاً در دادگاه ذکر شده بود  و آن هنگامی بود که شاکی ۱ که نام متهم را در کتابی در سال ۲۰۰۴ (۱۳۸۳) آشکار ساخته بود، در حین ادای شهادت در داگاه توضیح داد که چگونه هویت واقعی متهم را از یکی از همبندانش شنیده، و  شاکی ۶ نیز در زمان ادای شهادت در دادگاه توصیف نموده بود چگونه برادرش هویت واقعی شخصی که آنها با وی روبرو شده بودند و به عنوان بخشی از مدیریت زندان به کار اشتغال داشت را  دریافته بود. شاکی ۸ همان زندانی همبندی است که شاکی ۱ در اظهاراتش در دادگاه به او اشاره کرده بود. او همچنین برادر شاکی ۶ هم می‏باشد.

 

از شاکی ۸ خواسته شد ماجرا را خود تعریف کند. او گفت در تابستان ۱۹۸۹ (۱۳۶۸) حدوداً زمانی که خمینی درگذشت و شاکی هم در زندان اوین بود، او و چند زندانی دیگر بخشی از برنامه‏ای ‏را در تلویزیون تماشا کردند که به خمینی اختصاص یافته بود. همانطور که برنامه پخش می‏شد شاکی در حضور زندانیان دیگر شروع به تمسخر خمینی کرد و این سبب شد که زمان کوتاهی پس از آن وی را به همراه چند تن از نگهبانان زندان به بیرون ببرند. هنگامی که شاکی در حال تعریف کردن این جریان در دادگاه بود، متهم فوراً عکس العمل نشان داده و از رئیس دادگاه درخواستی به این مضمون نمود که «او نمی‏تواند به رهبر من توهین کند». پس از یک لحظه سردرگمی، رئیس دادگاه که هنوز ترجمۀ اظهارات شاکی را نشنیده بود به وی گفت به گونه‏ای ‏احترام آمیز رفتار کند و دادرسی ادامه یافت.

 

شاکی به سخنانش ادامه داد و توصیف کرد چگونه زندانبان‏ها‏ او را به دفتر متهم در زندان اوین بردند و چگونه در آنجا متهم و یک فرد دیگر او را به شدت مورد ضرب و شتم قرار دادند. شاکی در هنگام ضرب و شتم به زمین افتاد و در حالی که متهم کتش را از تنش در می‏آورد کارت شناسایی‏اش از یکی از جیب‏هایش به زمین افتاد. علیرغم آنکه شاکی چشمبند به چشم داشت، در حالی که روی زمین افتاده بود توانست از زیر چشمبند ببیند و آن وقت بود که توانست هویت واقعی شخصی که در برابر او بود و از زمان حبس در زندان گوهردشت هم با او آشنا بود را دریابد.

 

درست همانند جلسات بررسی پیشین دادگاه، سؤالات وکلای مدافع متهم در اطراف ناهمخوانی‏ ها‏ی بین بیانیۀ شاکی به پلیس سوئد در مراحل اولیۀ تحقیقات و اظهارات شاکی در دادگاه متمرکز شده بود. وکلای مدافع همچنین پرسیدند  پیش از محاکمه، شاکی تا چه‏اند‏ازه این مورد را با شاکیان دیگر در میان گذاشته است. در حالی که شاکی اذعان کرد او و بسیاری دیگر از همبندانش اغلب در مورد خاطراتشان در زندان با یکدیگر گفتگو می‏کنند، اما گفت در مورد بیانیه‏ ها‏یی که به پلیس داده ‏اند‏ هیچگونه گفتگوی مفصلی بین آنها صورت نگرفته است.

 

شــــاکی ۹

فردای روزی که شاکی ۸ در دادگاه شهادت داده بود، محاکمه با جلسۀ استماع اظهارات شا کی ۹ ادامه یافت. شاکی مزبور به گروهی از شاکیان تعلق دارد که کنت لوییز (Kenneth Lewis) را به طور خصوصی به عنوان وکیل خود برگزیده‏اند‏. وکیل مزبور جلسۀ دادرسی را با سخنان مختصری در بارۀ شاکی آغاز نمود. این وکیل شرح داد که موکل وی که برای خدمت سربازی احضار شده بود، در تابستان ۱۹۸۰ (۱۳۵۹) هنگام آماده شدن برای اعزام به جبهه دستگیر شد. پس از برگزاری یک جلسۀ محاکمۀ کوتاه در برابر هیئت بخصوصی، وی را به زندان ارتش فرستادند و سپس به اوین انتقال دادند. بعد وی را به زندان ارتش بازگرداندند و در آنجا از وی بازجویی شده و مورد محاکمه قرار گرفت و به وابستگی به سازمان مجاهدین خلق متهم شد. سپس او را مجدداً به زندان اوین بردند. هنگامی که در اوین بود باخبر شد که به ۱۵ سال حبس محکوم شده است. شاکی را بعداً به زندان قزل حصار و پس از آن به گوهردشت منتقل نمودند  و وی در زمان اعدام‏ها‏ی گروهی در این زندان بود. وی را به «راهروی مرگ» آوردند اما هرگز در برابر هیئت مرگ حاضر نکردند. وکیل شاکی همچنین تأکید نمود که در دوران اعدام‏ها‏ی جمعی وی از پنجرۀ یکی از بندهای زندان که در آن محبوس بود مشاهدات مهمی داشته است.

 

در طی این جلسۀ استماع، شاکی مزبور توصیف کرد که چگونه او  همراه با یک گروه سه یا چهار نفری دیگر از زندانیان در روز بخصوصی که دادستان استدلال می‏کند اعدام‏ها‏ در گوهردشت آغاز شد، از یکی از پنجره‏ها‏ که در بند آنها بود از شکاف کوچکی که بین میله ‏ها‏ی نصب شده  وجود داشت تا محیط خارج را از دیدِ زندانیان پنهان سازد، توانستند نگاهی به محیط اطراف در بیرون زندان بیاندازند. شاکی مزبور می‏گوید آنها شخصی را دیدند که یک فرغون پر از طناب را می‏برد. وی از مشاهداتش و اتفاقات خاصی که در زندان اتفاق افتاد و نجواهای میان زندانیان در مورد هیئتی که برای انجام محاکمات به زندان می‏آیند، نتیجه گرفت که اعدام‏ها‏یی در حال وقوع است. شاکی مذکور ادعا می‏کند بعداً او از پنجره کامیونی را مشاهده کرد و  اینکه چگونه می‏توانست متوجه بشود که اجساد در عقب کامیون بر روی هم انباشته شده بودند.

 

پس از آنکه دادستان بخش مربوط به خود را به اتمام رساند، وکیل شاکی قسمت مربوط به خود را آغاز نمود. همان طور که در گزارش‏ها‏ی پیشین ذکر شد، کنت لوییز (Kenneth Lewis)، وکیلی که به طور خصوصی منصوب شده و دفاع از شاکی ۹ را بر عهده دارد، معتقد است اعدام زندانیان وابسته به سازمان مجاهدین خلق را باید نسل کشی محسوب نمود. سؤالات وکیل مزبور منعکس کنندۀ این موضع بود، به طوری که بسیاری از پرسش‏ها‏ی وی مربوط به وقایعی بود که پیش از اعدام‏ها‏ی جمعی در زندان گوهردشت اتفاق افتاده بودند‏. شاکی مزبور در جلسۀ استماع خود توضیح داد چگونه اعدام افراد وابسته به سازمان مجاهدین خلق سال‏ها‏ قبل شروع شد و دیدگاه حکومت نسبت به مجاهدین به عنوان محارب، سبب تحریک هر چه بیشتر این اقدامات شد. هنگامی که شاکی در بارۀ خمینی صحبت می‏کرد، متهم دوباره با عصبانیت واکنش نشان داد و جلسۀ دادرسی چند لحظه‏ای ‏متوقف گردید. پس از تنفس کوتاهی وکیل از شاکی پرسید آیا با توجه به آنچه پیش از تنفس اتفاق افتاد، در ارتباط با تشخیص متهم به عنوان شخصی که او در زندان گوهردشت در سال ۱۹۸۸ (۱۳۶۷) با او روبرو شده بود، او هنوز مطلب دیگری دارد که اضافه نماید. شاکی مذکور اظهار داشت: «بلی، از واکنشی که اکنون نشان داد. من همین واکنش را در زندان گوهردشت نیز دیده‏ ام».

 

نحوۀ پرسش وکیل مدافع متهم مشابه جلسات استماع پیشین بود اگر چه تا حدی کوتاه تر بود و در آن کمتر به مغایرت‏ها‏ی میان بیانیۀ ابراز شده به پلیس و اظهارات دادگاه اشاره شد.

 

گزارش آینده

ما در گزارش بعدی خود خلاصه‏ای ‏از جلسات استماعی که در این هفته برگزار شد، ارائه خواهیم داد.

 

 

 

 

 

خروج از نسخه موبایل