Source: http://www.radiozamaneh.com/society/humanrights/2011/10/10/7520
محمدحسین نیری – نامگذاری دهم اکتبر به عنوان “روز جهانی علیه اعدام” و آمار کشورهایی که هرساله به خیل لغوکنندگان مجازات اعدام میپیوندند، گویای این واقعیت است که جهان به سمت لغو کامل این مجازات پیش میرود.
بر کسی پوشیده نیست که حکومت ایران، نه تنها سهمی در این حرکت جهانی ندارد، بلکه به نماد اعدام و مانعی بر سر راه لغو آن در جهان تبدیل شده است، اما همچنان میتوان پرسید جایگاه مردم ایران در این میان چیست؟
آنچه در طول چندسال گذشته در پیوند با اجرای اعدام در ایران، جلب توجه میکند و گاه به شدت نیز موجب حیرت و تاسف میشود، مسئله پشتیبانی بسیاری از مردم ایران از اجرای حکم اعدام است. این حمایت و پشتیبانی به هنگام اجرای احکام اعدام در ملاء عام چهره کریه خود را بیشتر نشان میدهد و متاسفانه کوچکترین نشانی از حرکت بهسوی لغو این مجازات در آن مشاهده نمیشود.
اهمیت و جایگاه افکار عمومی
گرچه تاکنون در ایران به خاطر تعصبها و محدودیتهای مذهبی- سیاسی، یک نظرسنجی عمومی و مستقل در پیوند با مجازات اعدام صورت نگرفته است، ولی میتوان پیشبینی کرد که اکثریت جامعه ایران خواهان حفظ و اجرای این مجازات هستند.
ممکن است این پیشبینی به بهانه “غیر مستند بودن” مورد مخالفت قرار بگیرد، ولی ادعای مخالف نیز خود غیر قابل اثبات، فاقد شواهد عینی و به تعبیری سادهانگارانه به نظر میرسد. بهعلاوه این موضوع تغییری در محتوای اصلی بحث حاضر نمیدهد و با توضیحاتی که در ادامه میآید، نیاز به جدل و چانهزنی بر سر آمار، منتفی خواهد شد.
هدف اصلی این یادداشت، پاسخگویی به این پرسش است که اصولاً- صرف نظر از اختلافهای آماری- نظر اکثریت مردم در پیوند با لغو یا حفظ مجازات اعدام تا چه اندازه اهمیت دارد؟ بهطور مشخص، آیا لغو اعدام باید مورد خواست اکثریت اعضای جامعه باشد تا بتوان به اجرای آن برای همیشه خاتمه داد؟
مطابق نظر این گروه از مخالفان اعدام، مسلماً مطلوبترین حالت این است که هنجارهای بینالمللی حقوق بشری از جمله لغو مجازات اعدام، در افکار عمومی بازتاب یابد و با حمایتهای مردم روبهرو شود، اما از سویی دیگر برای اجرای این هنجارها هرگز نباید منتظر خواست عموم مردم ماند تا نظر اکثریت تامین شود.
این دست از مخالفان به لغو اعدام از طریق قانونگذاری در بریتانیا، کانادا، فرانسه و آلمان اشاره میکنند. در این کشورها مجازات اعدام در هنگامی لغو شد که اکثریت مردم موافق و خواستار اجرای این مجازات بودند. در لیتوانی با وجود آنکه مجازات اعدام در اثر فشار اتحادیه اروپا به طور قانونی لغو شده است، ولی در آخرین نظرسنجی هنوز ۶۰ درصد مردم موافق اعدام بودند. [۱]
دادگاه قانون اساسی آفریقای جنوبی نیز در سال ۱۹۹۵ در یک رأی تاریخی، در حالی مجازات اعدام را در این کشور لغو کرد که حتی در متن رأی هم تصریح شده بود که اکثریت مردم این کشور هنوز موافق اجرای اعدام هستند.
تجربه نشان داده است ۱۰ تا ۱۵ سال طول میکشد تا پس از لغو قانونی اعدام، اکثریت مردم از فکر کردن به اعدام به عنوان یک روش مؤثر دست بکشند و دریابند که اعدام مجرمین هیچ تأثیری بر میزان ارتکاب جرایم ندارد. [۲]
در هر حال، طرفدار هرکدام از دو نظر بالا که باشیم، ضرورت دارد تحلیل دقیق و درستی از نگاه مردم در پیوند با مجازات اعدام داشته باشیم. در پیوند با این مسئله، پرسش نخست این است که چه عاملی موجب پشتیبانی مردم از اجرای حکم اعدام میشود؟ در بین مردم و حتی مسئولان حکومتی، این باور قدیمی وجود دارد که تنها مجازاتهای سریع و شدید میتوانند جامعه را در مقابل جنایت و خشونت محافظت کنند.
در بریتانیا، کانادا، فرانسه و آلمان مجازات اعدام در هنگامی لغو شد که اکثریت مردم موافق و خواستار اجرای این مجازات بودند. در لیتوانی با وجود آنکه مجازات اعدام در اثر فشار اتحادیه اروپا به طور قانونی لغو شده است، ولی در آخرین نظرسنجی هنوز ۶۰ درصد مردم موافق اعدام بودند.
در حقیقت، حمایت افکار عمومی از مجازاتهای خشن بهویژه اعدام، بهطور عمده مبتنی بر تصویر سنتی است که از تأثیر بازدارندگی این مجازاتها ترسیم شده است. اگر اعدام تأثیر بازدارندهای داشت، باید آن را بیش از هر کشور دیگری در ایران با این آمار وحشتناک اعدام میدیدیم، اما نه تنها آمار بالای اعدام به کاهش جرم و جنایت در ایران کمکی نکرده است، بلکه اتکای کورکورانه حکومت و شهروندان بر انتقام و مجازات اعدام خود نشانگر بحران عمیق اخلاقی و ناکارآمدی سیاست کیفری در ایران است.
اظهار نظرهای ایرانیان در فضاهای مجازی یا در برخوردهای شخصی درباره جنایاتی مثل جنایت پل مدیریت یا حضور تاسفبرانگیز شمار زیادی از مردم برای تماشای اجرای حکم قصاص قاتل مرحوم روحالله داداشی در کرج بهخوبی نشان میدهد که مقابله به مثل و انتقامجویی محور اصلی دیدگاههای طرفداران اعدام را تشکیل میدهد.
در اینگونه جنایتها، احساسات مردم به شدت تحریک میشود و در نتیجه بدون هیچ تأملی خواستار اشد مجازات (اعدام) برای مجرم میشوند. بهعلاوه این تصور در میان عامه مردم وجود دارد که اجرای مجازات اعدام به خصوص در ملاءعام، موجب بازدارندگی از ارتکاب جرایم مشابه توسط دیگران میشود.
امکان اصلاح در باورهای جمعی
تحلیلها و بررسیهای دقیقتر نشان میدهد که موضعگیری و حمایت مردم از اعدام قدری پیچیدهتر است. برای مثال، نظرسنجی که در آمریکا انجام شده (و گمان میکنم در هر کجای دیگر ازجمله ایران نیز نتایجی مشابه خواهد داشت) نشان داده است که گرچه اکثریت مخاطبان، از مجازات اعدام دفاع میکردند، اما زمانی که به شرکتکنندگان در نظرسنجی حق انتخاب بین دو گزینه “اعدام” یا “حبس ابد بدون امکان عفو” داده شده بود، این حمایت کاهش یافت.
به ویژه زمانی که امکان محکومیت مجرم به پرداخت غرامت به بازماندگان قربانی نیز به گزینه حبس ابد افزوده شده، بازهم از شمار طرفداران اعدام کاسته شده است و این عده در اقلیت قرار گرفتهاند.[۳] دقیقاً به همین دلیل است که گفته شده “طرفداری از مجازات اعدام کیلومترها وسعت دارد، ولی عمق آن تنها چند سانتی متر است.”
اگر اعدام تأثیر بازدارندهای داشت، باید آن را بیش از هر کشور دیگری در ایران با این آمار وحشتناک اعدام میدیدیم، اما نه تنها آمار بالای اعدام به کاهش جرم و جنایت در ایران کمکی نکرده است، بلکه اتکای کورکورانه حکومت و شهروندان بر انتقام و مجازات اعدام، خود نشانگر بحران عمیق اخلاقی و ناکارآمدی سیاست کیفری در ایران است.
در همین زمینه، درباره مجازات اعدام به عنوان مجازات قتل عمدی (قصاص نفس) ذکر این مطلب مفید است که مطابق ماده ۲۰۸ قانون مجازات ایران، در صورت فقدان یا رضایت شاکی خصوصی، مجرم قصاص نمیشود.
در این فرض، دادگاه حداکثر میتواند مجرم را در صورتی که “اقدام وی موجب اخلال در نظم جامعه شده و یا بیم تجری مرتکب یا دیگران گردد” به حبس از سه تا ده سال محکوم کند و اگر دادگاه چنین نظری نداشته باشد، مرتکب قتل با کسب رضایت از اولیای دم مقتول بلافاصله آزاد میشود. حتی اگر این مجرم به حبس هم محکوم شود، با در نظر گرفتن مقررات تخفیف و تعلیق مجازات،آزادی مشروط و عفوهای مناسبتی متعدد، به احتمال زیاد پس از مدت کوتاهی آزاد میشود.
همین امر موجب شده است بسیاری از اولیای دم، این مجازاتها را ناکافی بدانند و اغلب خواستار قصاص و اعدام قاتل شوند. در حالیکه بسیاری از خانوادهها اگر مطمئن باشند قاتل به مجازات مناسبی میرسد، شاید رضایت خود را اعلام میکردند.
مردم، قربانیان رسانه و نظام آموزش دولت
از زاویه دیگری نیز باید به موضوع نگریست. در تحلیل مواضع طرفداران اعدام، باید میان طرفداری القایی و سطحی و طرفداری آگاهانه و عمیق از اعدام تفاوت قائل شد. در حال حاضر در ایران بهرغم گسترش استفاده از اینترنت و شبکههای ماهوارهای، هنوز رسانههای دولتی به ویژه “صدا و سیما” منبع اصلی اطلاع رسانی اکثریت مردم به شمار میآید.
به علاوه، آموزش عمومی در انحصار و کنترل حکومت است و افراد از ابتدای ورود به سیستم آموزشی عمومی، تحت تعلیم یک نظام ایدئولوژیک و حکومتی قرار میگیرند که تلاش میکند زیربنای افکار و نگرش آنها را در آینده شکل دهد.
به نظر میرسد بخش عمدهای از محتوای اینترنت در فضای فارسیزبان هم به رغم ظاهر و ادعای متفاوت، کارکرد مشابهی دارند و گاه همان آموزهها را در قالب مدرنتری بازتولید میکنند. همچنین، اطلاعرسانی و آموزش صحیح مبتنی بر موازین واقعی حقوق بشر که برای مخاطب ایرانی قابل دسترس باشد، در اقلیت مطلق قرار دارد.
به همین جهت، نادرست نیست اگر بگوییم: این مجازات اعدام است که نظر اکثریت و افکار عمومی را شکل داده است و نه برعکس. مردم به واسطه آموزش و هجمه ایدئولوژیک نهادهای سیاسی-مذهبی و رسانههای حکومتی، مجازات اعدام را مؤثر، مسلم و تغییرناپذیرفرض کردهاند و ذهنیتشان نیز بر این مبنا شکل گرفته است. زمانی که مجازات اعدام لغو شود ذهنیت عمومی نیز تغییر خواهد کرد.
بدون تردید در صورتی که مردم از معایب اعدام و دلایل اخلاقی و منطقی لغو آن و نیز اقدامات جایگزین برای حفاظت از جامعه در مقابل جرایم خشن آگاه باشند، حمایت آنها از مجازات اعدام کاهش خواهد یافت. در واقع هرچه مردم بیشتر درباره مجازات اعدام بدانند، کمتر از آن حمایت خواهند کرد.
این امر میسر نمیشود مگر اینکه مردم آزادانه و فارغ از تعصبهای مذهبی و محدودیتهای سیاسی راجع به واقعیت مجازات اعدام و موازین حقوق بشر و تجربه کشورهای پیشرو در این زمینه آگاه شوند و آموزش ببینند.
هرکسی با تجربه کشورهای لغوکننده اعدام آشنا شود، در مییابد که بدون مجازات اعدام هم- حتی اگر نگوییم مؤثرتر از کشورهای مجری اعدام- دست کم به همان اندازه میتوان جرم و جنایت را در جامعه کنترل و عدالت کیفری را مستقر کرد.
* وکیل دادگستری و پژوهشگر حقوق بشر
mhnayyeri@hotmail.co.uk
پانویس:
[۱] Aleksandras Dobryninas, ‘The Experience of Lithuania’s Journey to Abolition’.
[۲] Roger Hood and Carolyn Hoyle, The Death Penalty: A Worldwide Perspective, 375.
[۳] Peter Hodgkinson and Andrew Rutherford (eds), Capital Punishment: Global Issues and Prospects, 50.