دادگاه حمید نوری
موضوعات داغ

گزارش ۱۶: جلسات استماع دادگاه برای رسیدگی به سخنان شاکیان، بخش دهم

گزارش‏ها‏‏ی محاکمه | 25 نوامبر 2021، زمان: 20:12

 

 زندان گوهردشت در ایران. یکی از زندان‏ها‏‏یی که افراد زیادی در تابستان ۱۹۸۸ (۱۳۶۷ ه.ش) در آن اعدام شدند.

عکس: زندان گوهردشت / انسی و متیاس [Ensie & Matthias] (flickr.com) / CC BY-SA 2.0

 

 

ما در گزارش پیشین خود خلاصه ‏‏ای ‏از سه جلسۀ استماع شاکیان که در هفتۀ ۴۵ از کشور آلبانی به صورت ویدیویی و از طریق اینترنت پخش شد، حضورتان ارائه کردیم. هفتۀ گذشته محاکمه با چهار جلسۀ استماع دیگر که به همین منوال از اتاق دادگاه در شهر دورس (Durres) آلبانی پخش می‏ شد، ادامه یافت. در طول پنجشنبۀ گذشته جلسات استماع تکمیلی با حضور شاکیان ۳۲ و ۳۴ نیز تشکیل شد. در این گزارش ما خلاصه‏‏ ای ‏از چهار جلسۀ استماع اصلی که هفتۀ پیش برگزار شد و نیز جلسات استماع تکمیلی فوق را  به شما ارائه خواهیم کرد.

 

شـــاکی ۳۳

وکیل شاکی فوق، گوران جالمارسن (Göran Hjalmarsson) جلسه را با معرفی این شاکی و پیشینۀ او آغاز نمود. این شاکی در سال ۱۹۶۶ (۱۳۴۵) در تهران به دنیا آمد. هنگامی که ۱۴ سال داشت به دلیل همکاری با سازمان مجاهدین خلق دستگیر شد. شاکی مزبور ده سال در سه زندان اوین، گوهردشت و قزل حصار محبوس بود. در سال ۱۹۸۶ (۱۳۶۵) وی را به گوهردشت منتقل نمودند که تا اوایل ۱۹۸۹ (اواخر ۱۳۶۷) در آنجا ماند. این شاکی در سال ۱۹۹۱ (۱۳۷۰) از زندان آزاد شد. این شاکی در طی دوران حبس خود در زندان گوهردشت چندین بار در برابر هیئت مرگ حاضر شد. وی همچنین مکرراً با متهم برخورد کرده بود.

 

این شاکی توصیف کرد که چگونه اطلاعات مربوط به اعدام‏ها‏ در میان زندانیان پخش شد. او توضیح داد که زندانیان چگونه شب‏ها‏ با مورس از سلول‏ها‏ی مختلف با یکدیگر تماس می ‏گرفتند تا اطلاعات را در بارۀ افراد اعدام شده با یکدیگر رد و بدل نمایند. وی گفت «اسامی اعدامی‏ها‏ به قدری زیاد بود که هر نفر تحمل چند اسم بیشتر نداشت. نفرات [تعادلشان را از دست می‏دادند] بعد جایگزین می‏شدند با نفر بعدی، و این مورس تا نیمه شب ادامه داشت». شاکی مذکور از زندانیان دیگر شنید که مدیران زندان فرغون‏ها‏یی را می‏ بردند که پر از طناب بود و یکی از آنها هم پر از صندل و دمپایی بود.

 

در هنگام طرح سؤالات توسط دادستان، شاکی فوق توضیح داد که مجموعاً شش بار به راهروی مرگ آورده شد و سه بار او را به حضور هیئت مرگ بردند. یک بار هنگامی که شاکی را به راهروی مرگ برده بودند، او مشاهده کرده بود که فردی که دادستان معتقد است متهم این پرونده می‏باشد در حال اعلام فهرست اسامی بود. او یک نام را چندین بار خواند بدون آنکه پاسخی بشنود و نهایتاً عصبانی شده و از زندانیان پرسید که چه شده است. در آن هنگام بود که به نظر می‏رسید متوجه شده است که شخصی که نامش را بلند اعلام می‏کرده است، اشتباهاً اعدام شده بوده. این شاکی گفت که او خود با همین زندانی که دانشجو بود و در حال گذراندن دوران حبس ۱۷ سالۀ خود بود، همبند بوده است.

 

این شاکی خاطرات دیگری را هم از راهروی مرگ تعریف کرد. شاکی گفت چگونه فردی که دادستان معتقد است متهم این پرونده می‏باشد «کار کثیفی» می‏کرد یعنی وی از روی تعمد طوری رفتار  می‏کرد که زندانیان فکر کنند قرار است اعدام شوند. او زندانیان را به صف می‏کرد و آنها را مجبور می ‏ساخت در راهرو منتظر بمانند، و سپس در پایان روز آنها را به سلول‏ها‏یشان باز می‏گرداند. یک بار هنگامی که شاکی در یکی از این صف‏ها‏ قرار گرفته بود، با خود فکر کرد «دیگر امروز همۀ ما را اعدام می‏کنند». او در برابر دادگاه توضیح داد چگونه دست خود را روی شانۀ شخصی که جلوی او بود گذاشته و شانه‏اش را  به نشانۀ خداحافظی در دست خود فشرد. به زندانیان به همین شکل دستور داده ‏شد که به طرف سالن اعدام حرکت کنند، اما هنگامی که به آن نزدیک ‏شدند، بر سرشان فریاد کشیدند که دور بزنید و در جهت دیگر حرکت کنید.

 

دادستان‏ها‏ از شاکی پرسیدند هنگامی که وی شنید این متهم دستگیر شده است، چه عکس العملی از خود نشان داد. او گفت خیلی خوشحال شد و هرگز تصور نمی ‏کرد که او زمانی دستگیر شود. هنگامی که به شاکی گفته شد به متهم که در اتاق دادگاه لبخند بر لب داشت، نگاه کند تا ببیند آیا او را می‏ شناسد، او پاسخ داد شکی ندارد که این همان شخص است که او در زندان دیده بود. او مطلبی به این مضمون اظهار داشت که «او عادت داشت به دشمنانش توهین کند، آنها را تحقیر نماید، و این لبخند دقیقاً همان لبخندی است که در آن زمان هم بر چهره داشت.» در پاسخ به سؤالات دادستان، شاکی فوق توضیح داد هنگامی که زندانیان فهمیدند اعدام‏ها‏ی جمعی در حال وقوع است، چگونه نسبت به این موضوع واکنش نشان می‏دادند. «فضای دوگانه وجود داشت. در  عین حال که آمادۀ مرگ بودند روحیه‏ ها‏ی خودشان را حفظ می‏کردند … [هادی عزیزی] سر سایز گردن با بچه‏ ها‏ شوخی می‏کرد». پس از دوران اعدام، شاکی را همراه با بازماندگان دیگر به زندان اوین انتقال دادند.

 

در هنگام طرح سؤالات توسط وکلای مدافع متهم، از شاکی پرسیده شد آیا وی در تهیۀ ماکت زندان گوهردشت که در اتاق دادگاه به نمایش گذاشته شده بود، یا در تهیۀ  فیلم انیمیشنی که قبلاً در طول محاکمه نشان داده شده بود تا داخل زندان گوهردشت را نشان دهد، شرکت داشته است یا خیر. وکلای مدافع متهم همچنین از شاکی پرسیدند آیا او کتاب‏ها‏یی که توسط زندانیان سابق گوهردشت نوشته شده را خوانده است یا خیر. شاکی پاسخ داد که او برخی از کتاب‏ها‏ را تا حدی خوانده است، اما او در تهیۀ ماکت زندان گوهردشت شرکت نداشته است. اما در تهیۀ فیلم شرکت کرده.

شـــــاکی ۳۴

درست مانند جلسات استماع قبل، وکیل شاکی، گوران جالمارسن (Göran Hjalmarsson) جلسه را با یک معرفی کوتاه در مورد گذشتۀ این شاکی و آن دسته از تجارب وی که به این پرونده مربوط می ‏شود، آغاز نمود. شاکی فوق در سال ۱۹۶۳ (۱۳۴۲) در ایران به دنیا آمد. او در سال ۱۹۸۲ (۱۳۶۱) دستگیر  گردید و به دلیل همکاری با سازمان مجاهدین خلق به ده سال حبس محکوم شد. شاکی فوق در  آوریل ۱۹۸۶ (فروردین / اردیبهشت ۱۳۶۵) به زندان گوهردشت انتقال یافت. وی حدود یک تا دو ماه پس از اعدام‏ها‏ی جمعی در آنجا ماند، و سپس به زندان اوین منتقل گردید. این شاکی در مارس ۱۹۹۱ (اسفند ۱۳۶۹/فروردین ۱۳۷۰) از زندان آزاد شد. این شاکی پیش از اعدام‏ها‏ی جمعی، در طی اعدام‏ها‏ و پس از آن با متهم روبرو شده بود و در یک مورد او را در برابر هیئت مرگ حاضر کرده بودند.

 

پس از آنکه قاضی زندر جلسۀ دادگاه را  آغاز کرد، متهم اجازه خواست تا صحبت کند. وی درخواست کرد تا ماکت زندان گوهردشت که در اتاق دادگاه در دورس بود، به استکهلم آورده شود. او گفت می‏خواهد هفتۀ بعد، هنگامی که او می‏خواهد سخن بگوید این ماکت در دادگاه حاضر باشد. قاضی زندر پاسخ داد که «این دیدگاه بسیار عاقلانه‏‏ای ‏است». این سؤال بیشتر به کنت لوئیس (Kenneth Lewis) که موکل‏ها‏ی وی ماکت را ساخته بودند، راجع می‏شد. کنت لوئیس پاسخ دادکه «سعی خود را خواهیم کرد اما این ماکت بسیار شکننده است.»

 

درابتدای طرح پرسش‏ها‏ به وسیلۀ دادستان، شاکی فوق در بارۀ انتقال زندانیان بین زندان‏ها‏ توضیحاتی کلی ارائه داد. این سبب شد قاضی زندر تذکر دهد که آنچه زندانیان به صورت گروهی تجربه کردند مورد توجه دادگاه نیست و از شاکی خواست تنها در مورد تجربیات و مشاهدات خودش توضیح دهد.

 

این شاکی خاطرات خود از راهروی مرگ را شرح داد. او توضیح داد که زندانیان که همگی چشم بند داشتند را در دو طرف راهرو نشانده بودند. هنگامی که متهم در راهرو حضور یافت، شاکی صدای او را شناخت. شاکی به یاد دارد که متهم چگونه اسامی زندانیان را بلند اعلام می‏ کرد و شاکی به محض شنیدن صدای او از بالای چشمبند خود نگاه کرد تا او را ببیند. او می ‏توانست از محل نشستن خود در آنجا، وی را از نزدیک ببیند. هنگامی که متهم خواندن اسامی را تمام کرد، به هر یک از زندانیانی که نامش را ذکر کرده بود، نزدیک می ‏شد و به پاسدارها می ‏گفت «او را ببرید به بندش». شاکی بعداً متوجه شد که این اصطلاح به عنوان یک «کُد» استفاده می‏ شد و به این معنا بود که این زندانی به زودی اعدام خواهد شد. یکی از نام‏ها‏یی که متهم اعلام نمود، از دوستان شاکی فوق بود. هنگامی که شاکی نام دوستش را شنید، او هم وارد صف شده و پشت او ایستاد و دستش را روی شانۀ او گذاشت. «می‏خواستم هر جا که می‏روند با آنها بروم … [ما همگی می‏دانستیم که] هر کسی که به آن طرف می‏رود اعدام می‏ شود».

 

پیش از آنکه وکلای مدافع متهم شروع به طرح پرسش‏ها‏ی خود از  شاکی بکنند، وکیل شاکی، گوران جالمارسن به میان آمده و از موکل خود پرسید هنگامی که زندانیان در بارۀ اعدام‏ها‏ شنیدند ، چه احساسی داشتند. شاکی توضیحی به این مضمون داد که زندانیان «همیشه سایۀ مرگ را احساس می‏ کردند» اما برای وی فقدان عزیزانش دردناک ترین چیزی بودکه تجربه کرد.

 

سپس وکلای مدافع متهم در بارۀ  وجود ناهمخوانی‏ ها‏یی که بین اظهارات شاکی به دادگاه و  بیانیۀ وی به پلیس سوئد وجود داشت و نیز خلاصه ‏‏ای ‏که از اظهارات وی در  گزارش انجمن عدالت برای قربانیان قتل عام ۱۹۸۸ در ایران (JVMI) در بارۀ اعدام‏ها‏ی گروهی سال ۱۳۶۷ منتشر شده بود، سؤالات خود را مطرح نمودند. هنگامی که از شاکی خواستند ظاهر متهم را توصیف کند، وکلای مدافع متهم به ویژه بر روی سخنی که شاکی در بارۀ شکل بینی متهم گفته بود تمرکز کردند. شاکی بینی وی را «نوک تیز» توصیف کرد که سبب طرح سؤالات بیشتری توسط وکلای مدافع متهم گردید. این موضوع ادامه یافت تا هنگامی که شاکی بالاخره توضیح داد که بینی متهم عقابی است و این پاسخ نهایتاً وکلای مدافع وی را راضی کرد.

 

درست مانند شاکی ۳۲ در هقتۀ گذشته، دادگاه پیش از آنکه این جلسۀ استماع به پایان برسد، آن را به وقت دیگر موکول کرد. این تصمیم به دلیل آن بود که اتاق دادگاه در دورس تا رأس ساعت ۴ عصر در دسترس می ‏باشد. جلسۀ استماع دیگری برای این شاکی در روز  پنجشنبۀ بعد برگزار شد. شاکی کت سبز رنگی که «مدل نظامی» داشت را با خود به دورس آورده بود تا به دادگاه نشان بدهد. او گفت این همان مدل کتی است که متهم هنگام کار در زندان، همیشه روی لباس‏ها‏یش می ‏پوشید.

 

شــــاکی ۳۵

جلسۀ استماع با صحبت‏ها‏ی وکیل شاکی، کنت لوئیس (Kenneth Lewis) شروع شد که در برابر دادگاه اظهار داشت ماکت زندان گوهردشت که برای نشان دادن این ساختمان، قبلاً در دورس مورد استفاده قرار گرفته است، بر طبق تقاضای متهم، به دادگاه منطقه‏‏ ای ‏استکهلم منتقل خواهد شد.

 

گیتا هدینگ وایبرگ (Ghita Hadding Wiberg)، وکیل شاکی که از طرف دادگاه منصوب شده است، سخنانش را با معرفی مختصری در بارۀ موکل خود آغاز نمود. شاکی فوق در سال ۱۹۶۴ (۱۳۴۳) در ایران متولد گردید. وی در سال ۱۹۸۲ (۱۳۶۱) به دلیل همکاری با سازمان مجاهدین خلق دستگیر شد. وی سپس در سال ۱۹۸۶ (۱۳۶۵) آزاد شد اما اندکی بعد مجدداً به دلیل هواداری از سازمان مجاهدین خلق دستگیر گردید. این شاکی در سال ۱۹۸۷ (۱۳۶۶) از زندان اوین به زندان گوهردشت انتقال یافت. وی پس از وقوع اعدام‏ها‏ی گروهی، به زندان اوین باز گردانده شد و تا زمان آزاد شدنش در سال ۱۹۹۳ (۱۳۷۲) در آنجا ماند. این شاکی چهار بار به راهروی مرگ برده شد و دو بار در برابر هیئت مرگ حاضر گردید. وی یکی از نخستین زندانیانی است که به آنجا برده شده است. شاکی مزبور همچنین چندین بار با متهم روبرو شده است. این شاکی در بارۀ تجربیاتش از زندان‏ها‏ی اوین و گوهردشت کتابی نوشته است. این کتاب تا حدی توسط دادستان‏ها‏ در این پرونده به عنوان مدرک مورد استفاده قرار گرفته است.

 

شاکی ۳۵ نیز مانند دیگر شاکیان توضیح داد که وقتی در برابر هیئت مرگ حاضر شد، به او گفتند که آنها «هیئت عفو» هستند. هنگامی که رهبر این هیئت پرسیده بود آیا شاکی مزبور نمی‏ خواهد آزاد شود، بقیۀ اعضای هیئت خندیده بودند. شاکی همچنین توضیح داد او چگونه چشم بندی که زندانیان مجبور بودند ببندند را تنظیم کرده بود تا بتواند از میان آن ببیند. به گفتۀ شاکی، این کاری بود که همۀ زندانیان انجام می ‏دادند. به این ترتیب هنگامی که وی در برابر این هیئت ایستاده بود، می‏ توانست همۀ افراد داخل اطاق را ببیند. هنگامی که شاکی در بارۀ پرسش هیئت مرگ در مورد اتهام او، گواهی می ‏داد، مشخص بود که خاطرات و احساساتش را به سختی کنترل می‏کند. وی مطلبی به این مضمون اظهار کرد که «من این شجاعت را نداشتم که مانند بسیاری دیگر از دوستانم از مواضع خود دفاع کنم» به این معنا که او هواداری خود از سازمان مجاهدین خلق را انکار نمود.

 

شاکی فوق از دیدار دومش با هیت مرگ نیز جان سالم به در برد. پس از آن وی را به راهروی بیرونی بردند. آن روز بسیاری از دوستان شاکی را به آن راهرو آورده بودند. در این مرحله همۀ آنها فهمیده بودند که اعدام‏ها‏ در جریان است. از آنجا که نگهبان‏ها‏ی زیادی در اطرافشان نبودند، آنها می‏ توانستند کاملاً آزادانه صحبت کنند و در بارۀ رفتن به بهشت با هم شوخی کنند. یکی از دوستان شاکی پیشنهاد کرد که آنها یکی از سرودهای سازمانی را با هم بخوانند. شاکی در طی جلسۀ استماع، عبارات آن سرود را بیان کرد که در بارۀ آزادی بود و اینکه چگونه زندانیان قادر خواهند بود پس از مرگ از آن لذت ببرند. در نتیجه فضای داخل اطاق دادگاه خیلی احساساتی شد و هنگامی که یکی از دادستان‏ها‏ استماع را آغاز نمود، مشخص بود که وی چقدر تحت تأثیر این کلمات قرار گرفته است. سپس از شاکی در مورد کتابی که نوشته بود سؤال شد. او توضیح داد که این کتاب بیشتر بر پایۀ تجربیات و خاطرات خود او می‏باشد. شاکی به دادگاه گفت که او هنگامی که هنوز در زندان بود، با یادداشت کردن نام‏ها‏ و تاریخ اعدام‏ها‏ بر روی تکه کاغذهایی که او و دوستانش در داخل پاشنۀ کفشهایشان پنهان کرده بودند، کار بر روی این کتاب را آغاز نمود. آنها به این طریق قادر بودند اطلاعات را به خارج از زندان انتقال دهند.

 

وکیل شاکی مذکور، گیتا هدینگ وایبرگ (Ghita Hadding Wiberg) از او در بارۀ حالات روحی‏اش در طی دوران اعدام‏ها‏ و پس از آن پرسید. شاکی گفت که هم احساس اضطراب و هم احساس شرم می ‏کند. او مطمئن بود که او را هم اعدام خواهند کرد و از این موضوع ترسیده بود. او همچنین احساس می‏کرد که چون در مورد عقاید سیاسی‏اش از خود استقامت نشان  نداده، گویی به دوستانش وفا نکرده است.  وی گفت«روزی که فهمیدم چند نفر اعدام شده بودند، تمام دنیا در برابر چشمم سیاه شد» [ترجمه از انگلیسی]. شاکی به دادگاه گفت تنها چیزی که اندوه او را تا حدی تسکین می‏دهد این است که به تلاش‏ها‏یی که دوستانش در راه آن شهید شدند، ادامه دهد.

 

وکلای مدافع متهم در طی جلسۀ استماع این شاکی، از او پرسیدند آیا وی جریان جلسۀ استماعی که پیش از جلسۀ خودش بوده است را هم دنبال کرده است، آیا او هنوز هم یک عضو فعال سازمان مجاهدین خلق است و آیا او در به وجود آوردن ماکت زندان گوهردشت که در دادگاه به نمایش گذاشته شده بود، شرکت داشته است یا خیر. همچنین از شاکی فوق سؤال شد آیا وی در ساختن فیلم انیمیشن زندان گوهردشت که در طول محاکمه نشان داده شده و نیز در هنگامی که فیلم تهیه می‏ شد شرکت داشته است یا خیر. شاکی توضیح داد که آنها، از جمله خود او، در طی مراحل ابتدایی محاکمه، شروع به ساختن این فیلم کردند. او مطلبی به این مضمون بیان کرد که«ما احساس می‏کردیم که استکهلم درک نمی‏کرد [که زندان چگونه طراحی شده بود] … ما می‏خواستیم به دادگاه کمک کنیم».

 

شــــاهد ۱

صبح پنجشنبۀ هفتۀ گذشته، در طی جریان دادرسی، برای نخستین بار به سخنان یک شاهد گوش فرا داده شد. بر طبق قوانین سوئد، شهود حقِ داشتنِ وکیل ندارند و بنابر این شاهد ۱ در دادگاه وکیل نداشت. علاوه بر آن، شهود اجازه ندارند پیش از جلسۀ استماع خودشان، جریان دادرسی را دنبال کنند و باید پیش از شروع جلسۀ استماع دادگاه، سوگند یاد کنند.

 

این شاهد در سال ۱۹۸۲ (۱۳۶۱) به دلیل همکاری با سازمان مجاهدین خلق دستگیر شد. وی در سال ۱۹۸۳ (۱۳۶۲) به زندان قزل حصار منتقل شد. سپس او را به زندان گوهردشت منتقل کردند که تا سال ۱۹۸۸ (۱۳۶۷) در آنجا باقی ماند. پس از اعدام‏ها‏، او را به همراه دیگر بازماندگان به زندان اوین بردند تا بالاخره در سال ۱۹۹۲ (۱۳۷۱) از زندان آزاد شد. هنگام طرح سؤالات توسط دادستان، از شاهد فوق در مورد مشاهداتش از متهم در طی دوران حبس در زندان گوهردشت پرسیده شد. این شاهد اظهار داشت وی با متهم تقریباً ۵ یا ۶ بار برخورد داشته است، اما هرگز شخصاً با او صحبت نکرده است. اما این شاهد می‏گوید زندانیان همیشه حضور او را حس می‏کردند.  شاهد مزبور واقعۀ بخصوصی را به یاد دارد که او را با گروهی از زندانیان به اتاقی که از آن به عنوان «اتاق گاز» یاد می‏شود بردند. آن اتاق تهویۀ خوبی نداشت و هنگامی که میزان اکسیژن پایین آمد، زندانیان تقریباً بیهوش شدند. نهایتاً هنگامی که آنها را از اتاق بیرون بردند، نگهبان‏ها‏ به صورت «تونل» قرار گرفته بودند که زندانیان مجبور بودند از آن عبور کنند. هنگامی که زندانیان از این «تونل» عبور می‏کردند، نگهبان‏ها در دو طرف این راهرو آنها را با اشیاء مختلفی می‏زدند. در هنگام این ضرب و شتم، شاهد فوق صدای شخصی را شنید که دادستان معتقد است وی متهم این پرونده می ‏باشد، که چیزهایی از این قبیل می ‏گفت  که این منافقین را بزنید تا رفتار درست را یاد بگیرند. این شاهد در ادامه، واقعۀ هولناک دیگری را تعریف کرد. او و گروه دیگری از زندانیان شاهد بودند که دو کامیون در داخل محوطۀ زندان رانندگی می‏کردند. یکی از این کامیون‏ها‏ پر از کیسه‏ها‏ی شفافی بود که حدوداً  ۳۰ جسد در آنها بود. در حالی که این شاهد صحنۀ مزبور را تماشا می‏کرد، نگهبان‏ها‏ از روی اجساد بالا رفتند تا پشت کامیون را با مُشمّا بپوشانند. هنگامی که شاهد مزبور این واقعه را تعریف می‏کرد به طور آشکاری اندوهگین بود.

 

 وکلای مدافع متهم سؤالات خود از این شاهد را با این پرسش آغاز نمودند که آیا او جریان دادرسی را تا جلسۀ حاضر دنبال می‏کرده است یا خیر. شاهد مذکور پاسخ داد که او از  کسب اطلاعات در بارۀ آنچه در  محاکمه ذکر شده، خودداری نموده است زیرا به وی این طور دستور داده شده است. وکلای مدافع چندین ناهمخوانی میان آنچه وی در دادگاه گفته بود و بیانیۀ وی به پلیس سوئد را مطرح ساختند. وکلای مدافع متهم در برخورد با این شاهد تا حدی حالت عصبی داشتند و در یک مرحله قاضی توماس زندر  (Tomas Zander) به وکیل متهم به نام توماس سودرکیست (Thomas Söderqvist) تذکر داد که «مراحل استماع را درست انجام بده» و «از غر زدن و شکایت کردن خودداری کن».

 

فضای دادگاه در آن روز مجموعاً پر تنش بود و قاضی توماس زندر مکرراً سخنان شاهد را قطع کرد تا به او بگوید که پاسخش را محدود به سؤالی بکند که از او پرسیده شده: «مجبورم صحبتتان را قطع کنم … شاید مشکلی در ترجمه وجود دارد  زیرا در غیر اینصورت برایم عجیب است که شما نمی‏تواند پاسخ یک سؤال به این سادگی را بدهید». همچنین در طی طرح پرسش‏ها‏ی وکلای مدافع متهم، هنگامی که دادستان می‏خواست صحبت آنها را قطع کند، قاضی زندر او را توبیخ نمود و وقتی که یکی از مترجمین در حین ترجمه، جملۀ خود را با این عبارت شروع کرد که «اگر درست فهمیده باشم …»، قاضی به وی تذکر داد که «این بازی حدس زدن مطالب نیست».

 

جلسۀ استماع فوق قرار بود ساعت ۱۲ آن روز به اتمام برسد اما به دلیل اتفاقات گوناگون، از جمله اختلالات فنی، جریان دادرسی یک ساعت دیگر هم به درازا کشید.

 

جلسۀ استماع تکمیلی شـــاکی ۳۲

همانطور که در گزارش پیشین ما توضیح داده شد، بخشی از جلسۀ استماع شاکی ۳۲  در هفتۀ گذشته که مربوط به پرسش‏ها‏ی وکلای مدافع متهم بود، قطع شد و  به این هفته موکول گشت زیرا اتاق دادگاه در دورس باید رأس ساعت ۴ تعطیل می‏ شد. بخش ذیل خلاصۀ‏ ‏برخی از نکاتی است که در پرسش‏ها‏ی وکلای مدافع متهم از شاکی ۳۲ مطرح گردید.

 

وکلای مدافع پرسش‏ها‏ی خود را بر روی مشاهدات شاکی از اطاق اعدام که وی در هفتۀ قبل برای دادگاه تعریف کرده بود، متمرکز نمودند. وکلای مدافع متهم ادعا کردند که در جلسه استماعی که شاکی مزبور با پلیس سوئد داشته است، هنگامی که به وی اجازه داده شد آزادانه در مورد وقایع مزبور  صحبت کند، وی نامی از متهم نبرد و فقط هنگامی که پلیس مستقیماً  در این مورد سوال کرده است، شاکی نام متهم را ذکر نموده. شاکی مزبور گفت ممکن است وی در طی آن جلسه استماع فراموش کرده باشد نام متهم را ذکر کند اما هنگام صحبت کردن از واقعۀ قبلی نام متهم را ذکر نموده است.

 

گیتا هدینگ وایبرگ (Ghita Hadding Wiberg) وکیل شاکی که توسط دادگاه منصوب شده است، در مورد سمت متهم در گوهردشت از شاکی فوق سؤال کرد. شاکی پاسخ داد که متهم معاون دادیار زندان بوده است. وکلای شاکیان دیگر از پرسیدن هر سؤالی از این شاکی خودداری نمودند. دادستان‏ها‏ دو بار سعی کردند با طرح سؤالات خود، پرسیدن سؤالات توسط وکلای مدافع متهم را قطع کنند اما قاضی زندر به آنها گفت که باید به جای این کار درخواست یک جلسۀ استماع تکمیلی نمایند، زیرا این جلسه برای تیم وکلای مدافع متهم رزرو شده است.

 

گزارش آینده

ما در گزارش بعدی خود خلاصه‏‏ای ‏از جلسۀ استماع متهم را که در این هفته برگزار شد، به شما ارائه خواهیم کرد.

 

 

 

 

 

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا