گزارش ۲۶: جلسات استماع دادگاه برای رسیدگی به سخنان شهود، بخش ششم
گزارش های محاکمه | 25 فوریه 2022، زمان: 20:06
زندان گوهردشت در ایران. یکی از زندانهایی که افراد زیادی در تابستان ۱۹۸۸ (۱۳۶۷ ه.ش) در آن اعدام شدند.
عکس: زندان گوهردشت / انسی و متیاس [Ensie & Matthias] (flickr.com) / CC BY-SA 2.0
ما در گزارش پیشین خود خلاصه ای جلسات استماع شهود ۱۴ و ۱۶ را که در روزهای ۱۱ و ۱۴ فوریه برگزار شد حضورتان تقدیم کردیم. در این گزارش، ما خلاصه ای از جلسات استماع شهود ۱۷ و ۱۸ که در روزهای ۱۵ و ۱۸ فوریه برگزارگردید راحضورتان ارائه خواهیم کرد.
شاهد ۱۷
قاضی ساندر جلسۀ محاکمه را با ابراز خوشامد به شاهد و با تأکید بر اهمیت احترام گذاشتن به محدودیت های زمانی که برای هر یک از طرفین حقوقی در طی استماع هر یک از شهود منظور شده، آغاز نمود. قاضی تذکر داد که در گذشته محدودیت های زمانی توسط هیچیک از طرفین رعایت نشده و جلسات استماع بیش از آنچه که زمانبندی شده بودند، به درازا کشیدهاند. وی سپس ادارۀ جلسه را به دادستان سپرد.
دادستان حنا لمون که موقتاً به جای همکار خود در این محاکمه شرکت داشت، جلسۀ استماع را با این پرسش از شاهد آغاز نمود که در طول دهۀ ۱۳۶۰ وی چرا، در چه زمان، و در چه مکانی محبوس شده بود. شاهد پاسخ داد که وی به علت فعالیت سیاسی در سازمانی که مدتی طولانی ایده آل های سیاسی چپگرا داشته، در تاریخ ۴ اسفند ۱۳۶۲ (۱۹۸۴) دستگیر شد. او حکم خود را یک سال پس از دستگیری دریافت کرد و در ابتدا به مرگ محکوم شد. اما بعداً مجازات وی به ۱۵ سال حبس تقلیل یافت. شاهد دوران حبس خود را در چندین زندان سپری کرد اما در سال ۱۳۶۵ (۱۹۸۷/۱۹۸۶) به زندان گوهردشت منتقل شد و در اواخر سال ۱۳۶۷ (۱۹۸۹) به زندان اوین انتقال یافت و مدت کوتاهی در آنجا محبوس بود تا اینکه در ۴ اسفند ۱۳۶۷ (۱۹۸۹) از زندان آزاد شد. شاهد توضیح داد که چرا وی به جای ۱۵ سال، پس از ۵ سال به همراه ۳۰۰ زندانیِ زنده مانده از زندان گوهر دشت، از زندان آزاد گردید. پس از انتقال به زندان اوین، آنها را با اتوبوس به خیابانی آورده و در آنجا آنها را آزاد کردند. شاهد گفت این آزادی زودهنگام و طریقۀ آزاد شدن آنها احتمالاً به این دلیل بود که حکومت پس از اعدامهای جمعی، می خواست در سطح کشور و در جامعۀ بین المللی تصویر مثبتی از خود نشان دهد.
سپس دادستان از شاهد در بارۀ مدیریت زندان گوهردشت پرسید. شاهد گفت نخستین روز در زندان گوهردشت وی با شخصی به نام مرتضوی مواجه شد که خود را رئیس زندان معرفی کرد. شاهد پس از آن روز دیگر دوباره این شخص را ملاقات نکرد. افراد دیگری که در زندان دارای سِمَت های رهبری بودند، ناصریان، لشکری و عباسی بودند. شاهد این سه نفر را شخصاً در طول دوران حبس خود ملاقات نمود. ناصریان و عباسی بخشی از دادیاری بودند در حالیکه لشکری با بخش امنیتی و اطلاعات کار می کرد. شاهد توضیح داد علت آنکه وی از سِمَت های این افراد اطلاع داشت این بود که این موضوع مخفی نبود. هنگامی که زندانیان مجبور بودند دادیار را ملاقات کنند، نگهبان ها به راحتی به آنها می گفتند که باید به دیدن عباسی یا ناصریان بروند.
شاهد گفت که وی در چندین مورد با عباسی روبهرو گردیده است. یک بار در مهر ماه ۱۳۶۷ (۱۹۸۸) تقریباً یک ماه پس از اعدام های جمعی بود که وی به دفتر عباسی احضار شد. عباسی وی را در راهروی دفترش ملاقات نمود و موضوع پرسشنامه ای را مطرح کرد که لشکری در سال ۱۳۶۶ (۱۹۸۸/۱۹۸۷) از او خواسته بود تکمیل کند. این پرسشنامه در مورد اعتقادات مذهبی اش بود. در این پرسشنامه سوال هایی نظیر اینکه آیا نماز میخواند و آیا جمهوری اسلامی ایران را به رسمیت میشناسد قید شده بود. شاهد به تمام آن سؤالات پاسخ منفی داده بود. عباسی توضیح داد که او قبلاً این مدرک را گم کرده بود و اگر آن را یک ماه زودتر پیدا کرده بود، شاهد جان سالم به در نمیبرد. شاهد اظهار داشت وی معتقد است که عباسی در آن زمان آرزوی مرگ او را داشت و احتمالاً اکنون هم آرزوی مرگ وی را دارد. یک بار دیگر احتمالاً در بهمن ۱۳۶۷ (۱۹۸۹) او عباسی را در حالی دید که تعدادی از زندانیان را برای انجام مصاحبهای میبرد که زندانیان دیگر مجبور به تماشای آن بودند.
شاهد در اوایل جلسۀ استماع اظهار کرد که او ممکن است عباسی را در موارد دیگر نیز دیده باشد، اما بعداً اظهار داشت به یاد نمیآورد آیا وی را پیش از این وقایع دیده است یا خیر. اما شاهد در اوایل جلسه گفته بود که وی به علت فشارهای روانی ناشی از تجربیاتی که در زندان داشته است، به خاطر آوردن جزئیات زمان و مکانی که او ممکن است عباسی را به جز در این دو واقعه دیده باشد، برایش دشوار است. وی همچنین اضافه نمود که این فشارها سبب شد وی در ۳۸ سالگی دچار حملۀ قلبی شود. بنابراین او سعی کرده بود تجارب دوران حبس خود را فراموش کند. اما نتوانسته بود رویارویی های شخصی خود با عباسی را فراموش کند.
هنگامی که از شاهد سؤال شد آیا متهم همان شخصی است که او در زندان دیده بود، شاهد پاسخ داد که مطمئن است که چهرۀ متهم را به یاد میآورد و این همان شخصی است که او از وی به نام عباسی یاد کرده است. او توضیح داد که سابقۀ نقاشی داشته و توانایی خاصی در تشخیص و به یاد آوردن جزئیات چهرۀ افراد دارد. چهرۀ متهم برای همیشه در خاطر وی نقش بسته است اگر چه که او سعی در فراموش کردن آن داشته است. هنگامی که او پس از چندین سال چهرۀ متهم را دید، بسیاری از خاطرات بد دوباره برای وی زنده شد. هنگامی که دادستان از او خواست به چهرۀ متهم نگاه کند و به دادگاه بگوید آیا این همان شخصی است که وی در طول دوران حبس خود در زندان گوهردشت به نام عباسی میشناخته است، شاهد پاسخ داد صد در صد اطمینان دارد که این همان شخص است.
دادستان همچنین از شاهد در بارۀ مشاهداتش در طی مرداد و شهریور ۱۳۶۷ (۱۹۸۸) پرسید. شاهد تعریف کرد چگونه نگهبانان به بند وی آمده و تلویزیون ها و روزنامه ها را بردند. شاهد و زندانیان دیگر از طریق مبادلۀ کد مورس با زندانیان بندهای دیگر با خبر شدند که بازجویی هایی در جریان است و اعدامهایی هم در حال وقوع می باشد. دو زندانی را که قبلاً در شهریور ۱۳۶۷ (۱۹۸۸) از بند شاهد برده بودند به محلی که اعدامها انجام می شد برده و مجبور کرده بودند وصیت نامۀ خود را بنویسند. سپس آنها را به بندشان باز گردانده بودند که این باعث وحشت شدید این دو شده بود. زندانی هایی که در بند ۵ یعنی همان بند شاهد بودند را برای ملاقات با کمیتۀ مرگ نبردند. اما هیئت مرگ فهرستی از نام زندانیان به این بند ارسال کرده بودند. این فهرست حدوداً حاوی نام ۱۰۰ زندانی بود و زندانیان مزبور باید می نوشتند که آیا مسلمان هستند و آیا نماز می خوانند یا خیر. تمام زندانیان بند ۵ قبلاً تصمیم گرفته بودند که مانند یکدیگر پاسخ بدهند. آنها پاسخ دادند که مسلمان هستند اما نمی خواهند نماز بخوانند. در نتیجه، این افراد را به عنوان مجازات شلاق زدند. دلیل آنکه زندانیان بند ۵ را برای دیدار با هیئت مرگ نبردند این بود که در این مرحله اطلاعات مربوط به پرسش هایی که از آنها پرسیده خواهد شد و پاسخ صحیح به این سؤالات دیگر در میان همه پخش شده بود. در نتیجه دیگر بازجویی از زندانیان بند ۵ فایدهای نداشت، زیرا تمام آنها قرار بود به همین ترتیب پاسخ بدهند.
سپس از شاهد در بارۀ چند نفر و آنچه بر سر آنها آمده است سؤال شد. شاهد در میان این افراد در بارۀ یکی از هواداران سازمان مجاهدین خلق صحبت کرد زیرا وی با او آشنایی داشت چون هر دوی آنها مسئول برگزاری جشن های نوروزی برای ۱۳ روز بودند. شاهد بعداً از زندانیان دیگری که از هواداران مجاهدین بودند شنید که این شخص را اعدام کرده اند. شاهد به دادگاه گفت که وی به ویژه این شخص را به خاطر دارد زیرا وی به مدت ۲۰ سال به دفعات او را در خواب دیده است. او در خواب میبیند که این شخص را به دار آویخته اند.
در طی جلسۀ استماع وکلای شاکیان، وکلا از شاهد در بارۀ افراد مختلفی سؤال کردند که در زندان گوهردشت اعدام شده بودند. شاهد در حال پاسخ دادن به یکی از سؤالات وکیل گیتا هدینگ بود که متهم ناگهان از جای خود برخاست و در اتاق دادگاه فریاد بلندی کشید که شاهد توهین می کند. ظاهراً متهم به کلمه ای واکنش نشان می داد که مترجم آن را به عنوان «جلاد» ترجمه کرده بود. متهم دست راست خود را در هوا بلند کرده و در حالی که به شاهد خیره شده بود، فریاد زد که مادر و پدر شاهد جلاد هستند که در این مرحله شاهد به دادگاه گفت که متهم حق ندارد به وی توهین کند. پس از آنکه چند بار تلاش های قاضی برای آرام کردن متهم با شکست روبرو شد، قاضی هم صدای خود را بلند کرد. او سپس هم متهم و هم شاهد را سرزنش نمود و گفت که هیچگونه توهینی را در این دادگاه تحمل نخواهد کرد. شاهد اعتراض کرد و توضیح داد که وی مستقیماً به متهم توهینی نکرده است اما متهم به وی توهین نموده، که این باعث شد قاضی خشمناک تر شود. در نتیجه دادگاه زودتر از معمول برای صرف نهار وارد تنفس شد.
پس از آنکه وکلای شاکیان سؤالات خود را به اتمام رساندند، توماس سودرکیست، وکیل متهم پرسش های خود را آغاز نمود. او این نکته را متذکر شد که شاهد فقط پنج سال از پانزده سال دوران محکومیت خود را در زندان گذرانده است. وی همچنین از شاهد پرسید آیا او پیش از ادای شهادت خود در دادگاه، جریان این محاکمه را دنبال می کرده است، که شاهد پاسخ داد فقط کمی آن را دنبال کرده است.
وکیل مدافع گفت شاهد در طی ادای شهادتش در دادگاه گفته بود که او در زمانی که مصاحبه با زندانیان در زندان گوهردشت در جریان بود، متهم را دیده بود، اما علیرغم آنکه در طی مصاحبه با پلیس به وی فرصت داده شده بود تا وقایع دیگری که وی در طی آنها در زندان متهم را دیده بوده، تعریف کند، وی این موضوع را در آن هنگام ذکر نکرده بود. شاهد تأئید کرد که وی این واقعه را به پلیس نگفته است و توضیح داد که او فقط جریاناتی را برای پلیس تعریف کرده که در طی آن شخصاً با عباسی صحبت کرده است.
از شاهد همچنین سؤال شد که آیا او هرگز به طور عمومی و علنی در بارۀ دوران حبس خود در زندان صحبت کرده است و اگر چنین بوده، آیا او هرگز مطلبی در بارۀ متهم ذکر نموده است یا نه. شاهد گفت او در حضور مردم در بارۀ تجاربش صحبت کرده و به یاد نمیآورد آیا از متهم هم ذکری به میان آورده است یا خیر. شاهد توضیح داد اگر از متهم صحبتی نکرده است به این دلیل بوده که متهم در زندان دارای رتبۀ پایین تری بوده است. اما او به هر حال نام افرادی که نسبت به متهم دارای رتبه های بالاتری بودهاند را ذکر کرده است.
پس از آنکه قاضی ختم جلسه را اعلام نمود، از شاهد برای شرکت در دادگاه و ادای شهادت تشکر کرد. شاهد نیز از دادگاه برای وقتی که به این موضوع اختصاص داده شده تشکر نمود و ذکر کرد که به دلیل مدت زمانی که از هنگام وقوع این جنایات گذشته و به دلیل محدودیت های قانونی مربوط به این پرونده، مسئولیت دشواری بر عهدۀ این دادگاه گذاشته شده است. او متأسف بود که کیفرخواست این پرونده به درستی تنظیم نگردیده است زیرا به عقیدۀ وی آنچه که اتفاق افتاده در واقع نسل کشی بوده است. او سپس تأکید کرد که قربانیان این حوادث صرفاً زندانی نبودند، بلکه همگی چه عضو سازمان مجاهدین و چه از اعضای توده، فدائیان یا هر گروه دیگر که بودند، رنج مبارزه را متحمل شده بودند.
سپس متهم اجازه خواست صحبت کند و برای رفتار خشمگینی که از خود نشان داده بود عذرهواهی نمود. وی از قاضی برای نحوۀ ادارۀ دادگاه تشکر کرده و گفت که قصد نداشته بی احترامی کند. او همچنین گفت که شاهد از فرصتی که برای حضور در دادگاه به وی داده شده بهره گرفته تا از جمهوری اسلامی بدگویی کند و از قاضی خواست تا از اینکه مردم در دادگاه علیه جمهوری اسلامی صحبت کنند، پیشگیری کند. قاضی پاسخ داد وی در طی دوران قضاوتش چنین رفتاری را در طول محاکمه تجربه نکرده است و برقرا نگاه داشتن نظم در این دادگاه «امری بسیار دشوار» است.
قاضی ساندر سپس از گوران یالمارسن در مورد رخواست یکی از موکلینش پرسید که تقاضا کرده بود نام او را از فهرست افراد متضرر در این پرونده حذف کنند و از وی پرسید که آیا میتواند این موضوع را تأئید کند. یالمارسن پاسخ داد هنوز آمادگی تأئید این درخواست را ندارد و قاضی ساندر از او خواست این موضوع را در روز جمعۀ بعد تأئید نماید. تاریخ برگزاری جلسۀ استماع دادگاه برای این شاکی در طی چند ماه گذشته چندین بار تغییر کرده که ظاهراً به دلیل وضعیت سلامتی وی بوده است و اگر نام وی به عنوان شاکی از این پرونده حذف گردد، جلسۀ استماع وی نیز لغو خواهد شد.
شاهد ۱۸
جلسۀ محاکمه در روز ۱۸ فوریه با سخنان قاضی ساندر آغاز شد که به شاهد فوق خوش آمد گفته و سپس ادارۀ جلسه را به دادستان سپرد.
دادستان جلسه را با ذکر این نکته آغاز نمود که وی از شاهد سؤالاتی را در بارۀ کتابی که نوشته است خواهد پرسید. همچنین از شاهد پرسیده شد وی کی، کجا و به چه علتی زندانی شده است. شاهد پاسخ داد که او را در سن ۱۹ سالگی و در ۲۶ دی ماه ۱۳۶۱ (۱۹۸۳) دستگیر کردند. در پاییز ۱۳۶۲ (۱۹۸۳) او را به دادگاه برده و به جرم شرکت در فعالیت های سازمان چپگرای فدائیان خلق ایران و تحریک مردم به قیام علیه حکومت و تلاش برای هماهنگی میان نیروهای ضد انقلاب به ۸ سال حبس محکوم نمودند. در طی این محاکمه به وی چشمبند زده شده بود و محاکمه نیز در عرض چند دقیقه به پایان رسید.
از ماه دی تا بهمن ۱۳۶۱ (۱۹۸۳) شاهد را در بند ۲۰۹ نگاه داشته و شلاق زدند. سپس وی را به سلول انفرادی در زندان گوهردشت منتقل نمودند زیرا پاهای وی در اثر شلاق زدن به حدی عفونت کرده بود که دیگر نمی توانستند بیش از این به وی شلاق بزنند. او تا تیر ماه ۱۳۶۲ (۱۹۸۳) در حبس انفرادی باقی ماند و در آن مرحله وی را به زندان اوین انتقال دادند. در زندان اوین وی حکم مجازات خود را دریافت کرد و سپس در آبان ۱۳۶۲ (۱۹۸۳) او را به زندان قزل حصار منتقل نمودند که تا تابستان ۱۳۶۵ (۱۹۸۶) در آنجا ماند. سپس او را به زندان اوین انتقال دادند تا آنکه بار دیگر در بهمن ۱۳۶۶ (۱۹۸۸) وی را به زندان گوهردشت فرستادند. او تا اسفند ماه ۱۳۶۷ (۱۹۸۹) در زندان گوهردشت ماند و در آن هنگام او را به زندان اوین برده و پس از چند هفته آزاد نمودند.
شاهد رفتار وحشیانه ای را که زندانیان هنگام ورود به زندان گوهردشت تجربه میکردند توصیف نمود. به زندانیان چشمبند زده و آنها را مجبور میکردند تا لباسهای خود را تا قسمت لباس زیر، از تن درآورند. سپس نگهبانها در دو طرف راهرو صف کشیده و هنگامی عبور زندانیان از راهرو، با مشت و لگد و کابل به آنها حمله میکردند.
هنگامی که در مورد رهبری در زندان گوهردشت سؤال شد، شاهد پاسخ داد که ناصریان مدیریت میکرد در حالی که لشکری رئیس نگهبانان و عباسی «دادیار» بود. شاهد در طول دوران اقامتش در زندان گوهردشت چندین بار عباسی را دیده بود. هر سۀ این افراد برای سرکشی به بندی که شاهد در آن بود میآمدند و در این موارد عباسی پشت سر ناصریان حرکت میکرد و به نظر میآمد آنچه که دو نفر دیگر میگفتند را یادداشت میکرد.
ساعت ۹ صبح یکی از روزهای شهریور شاهد باخبر شد که اعدامها در حال وقوع است. نیم ساعت بعد به زندانیهایی که در بند شاهد بودند گفته شد چشمبند زده و بیرون بیایند. سپس آنها را به سالنی که به آنجا متصل بود بردند. در سالن میزی گذاشته شده بود و لشکری پشت آن نشسته بود. شاهد متوجه شد که عباسی هم حضور داشت. از شاهد سؤالاتی پرسیده شد که جنبۀ مذهبی داشت که او از پاسخ دادن به آنها امتناع ورزید. سپس زندانیان را بر اساس نحوۀ پاسخگویی به سؤالات به سه گروه تقسیم کردند. گروه ۱ و ۲ متشکل از افرادی بود که گفته بودند هنوز مارکسیست هستند و آنهایی که به سؤالات پاسخ نداده بودند. این دو گروه که وی به آن تعلق داشت را نزد هیئت مرگ بردند.
در آنجا نیری، ناصریان و چند تن دیگر نشسته بودند. این هیئت هم از شاهد سؤالاتی مشابه آنچه قبلاً پرسیده شده بود، پرسید؛ «آیا مسلمان هستی و آیا نماز میخوانی؟» شاهد متوجه شد که این سؤالات بدین منظور طراحی شده که تصمیم بگیرند آیا او باید اعدام شود یا خیر. بنابراین او تصمیم گرفت که این بار به سؤالات آنها پاسخ دهد و گفت که او مذهبی ندارد. سپس او را از اتاقی که هیئت مرگ در آن نشسته بود بیرون آورده و به او گفتند که در راهرو بر روی زمین بنشیند. در آنجا شاهد زندانیان دیگری را دید که به همۀ آنها یک کاغذ و قلم داده شده بود. شاهد معتقد است آنها را مجبور کرده بودند وصیت نامۀ خود را بنویسند. او همچنین فکر میکرد که پیش از اعدام به او هم یک کاغذ و قلم داده خواهد شد. اما در عوض، او را به آمفی تئاتر بردند که ناصریان، لشکری و چند نگهبان دیگر در آنجا حضور داشتند و نوعی تختخواب فلزی هم در آنجا گذاشته شده بود. به او و زندانیان دیگر گفته شد که روی تختخواب دراز بکشند و به آنها برای هر یک وعده نمازی که آن روز نخواندهاند ده ضربه شلاق زده خواهد شد. در آن مرحله آنها چهار وعده نماز را نخوانده بودند و بنابراین قرار بود ۴۰ ضربه شلاق به هر یک زده شود. به زندانیان گفته شد که آنها نوعی مرتد هستند که میتوانند یا اسلام را بپذیرند و یا آنقدر شلاق بخورند تا بمیرند.
پس از آنکه به شاهد و زندانیان دیگر ۲۰ ضربه شلاق زدند، آنها را مجبور کردند بایستند. شاهد معتقد بود که هدف از مجبور ساختن آنها به ایستادن این بود که عصبهای آنها دوباره فعال شود و آنها برای نوبت دوم شلاق خوردن، بیحس نشده باشند. هنگامی که زندانیان روی پاهایشان ایستادند، آنها را بین نگهبانها هل میدادند و مکرراً به آنها حمله میکردند. یکی از نگهبانها ضرب و شتم شاهد را متوقف نمود و از او پرسید از چه شهری میآید. شاهد هم به او پاسخ داد و سپس نگهبان به نگهبانان دیگر گفت که او نمیتواند به این زندانی حمله کند. بنابراین زندانی را از آنجا بردند و در محل دیگری در کنار یک گروه زندانی دیگر نشاندند. پس از این واقعه دیگر او را به این شکل مورد آزار و اذیت قرار ندادند.
در پاسخ به سؤال دادستان، شاهد تخمین زد که حدود ۴۳ تن از ۷۴ نفری که در بند وی زندانی بودند در این دوران اعدام شدند.
از شاهد همچنین در مورد کتابی که وی در سال ۱۳۷۸ (۱۹۹۹) منتشر کرده بود، سؤال شد. او به دادگاه گفت که این کتاب در بارۀ شرایط زندان نوشته شده و حاوی نام ۴۷۹۹ تن از اعدام شدگان می باشد. هر یک از اسامی توسط دو منبع متفاوت تأئید شده بود. شاهد ابتدا شهادت شهود را جمع آوری نموده و سپس با مطالعۀ گزارش ها، اطلاعات مزبور را تأئید نموده بود.
دادستان از شاهد خواست تا خصوصیات فیزیکی شخصی که دادستان ادعا میکند متهم این پرونده است را در زمانی که در زندان گوهردشت شاغل بوده، توصیف نماید.شاهد رنگ مو، موهای صورت، پوشش، جثه، و طرز راه رفتن شخصی که دادستان ادعا میکند همان متهم است را توصیف نمود. هنگامی که از وی خواسته شد به متهم حاضر در دادگاه نگاه کرده و بگوید آیا متهم همان شخصی است که او در زندان گوهردشت دیده بوده است، شاهد پاسخ داد که او حقیقتاً همان شخصی است که او در زندان گوهردشت دیده و وی را عباسی می نامیده است.
کنت لوئیس، وکیل خصوصی شاکیان، جلسۀ استماع خود را با پرسیدن سؤالاتی از شاهد در بارۀ کتابی که منتشر کرده است، آغاز نمود. وکیل مزبور مایل بود بداند چند تن از ۴۷۹۹ تن اعدام شدگانی که در کتاب وی ذکر شده بودند، در زندان گوهردشت اعدام شدند و آیا این افراد زندانیان سیاسی بودند یا زندانیان عقیدتی. شاهد پاسخ داد تقریباً ۵۰۰ تن از افرادی که در کتاب وی نام برده شده اند در زندان گوهردشت اعدام گردیدند و از آنها حدود ۱۲۵ نفر زندانیان سیاسی یا غیرمذهبی بودند. نام های مذکور در این کتاب، منحصراً نام افرادی بود که شاهد و دیگران قادر بودند اعدام آنها را تأئید نمایند.
پس از اتمام بازپرسی وکیل شاکیان از شاهد، توماس سودرکیست، وکیل مدافع متهم سؤالات خود از شاهد را با پرسش در بارۀ مدیریت زندان و سِمَتِ منصوب به متهم آغاز نمود. وکیل مدافع به ناهمخوانی های میان بیانیه های اولیۀ شاهد به پلیس و شهادت وی در دادگاه اشاره نمود. شاهد در مصاحبه با پلیس گفته بود که عباسی به عنوان منشی یا دستیار لشکری کار میکرد نه به عنوان دادیار. اما شاهد در دادگاه توضیح داد که ممکن است که در طی مصاحبه با پلیس اشتباهاتی در ترجمه صورت گرفته باشد، زیرا وی همیشه گفته است که عباسی دادیار بوده و نسبت به دیگران دارای رتبۀ پایین تری بوده است.
سپس از شاهد پرسیده شد آیا وی پیش از حضور در دادگاه برای ادای شهادت، جریان این محاکمه را دنبال میکرده است. وی پاسخ داد که او فعالانه اخبار مربوط به این پرونده را دنبال نمیکرده است، اما گزارشهایی در رسانه ها راجع به این جریان دیده است.
هنگامی که از وی سؤال شد آیا او را بیش از یک بار نزد هیئت مرگ برده اند، که او قبلاً شهادت داده بود بیش از یک بار بوده است، این بار پاسخ داد که او را چند روز پس از بار اول، برای بار دوم نزد هیئت مرگ بردند. وکیل مدافع پرسید چگونه شاهد تاریخ و زمان اولین باری که وی نزد هیئت مرگ برده شده است را به یاد می آورد و نمیتواند همین مشخصات را برای بار دوم حضور در نزد این هیئت به یاد بیاورد. شاهد پاسخ داد که این به دلیل استرس شدیدی است که او پس از رویارویی نخست خود با هیئت مرگ داشته است. وکیل مدافع سؤالات خود را بر روی ترتیب زمانی وقوع حوادثی که در ماه شهریور ۱۳۶۷ (۱۹۸۸) از زمانی که شاهد از وقوع اعدام ها باخبر شده بود، متمرکز کرد.
سپس از شاهد در مورد کتاب دیگری در بارۀ اعدام های جمعی ۱۹۸۸ پرسیده شد که وی در تهیۀ آن همکاری کرده بود. وکیل مدافع پرسید آیا شاهد هیچ گونه مطلبی در بارۀ تجارب شخصی خودش در آن کتاب نوشته است و آیا او از متهم در آن نوشته ها نام برده است یا خیر. شاهد پاسخ داد که او در واقع در آن کتاب تجارب خود را شرح داده اما از متهم نامی نبرده است.
گزارش آینده
ما در گزارش بعدی خود خلاصه ای از جلسات استماع شهود ۱۹، ۲۰، و ۲۱ که در روزهای ۲۱ و ۲۳ فوریه برگزار شدند، حضورتان تقدیم خواهیم کرد.