در خبرها

روبروشدن با گذشته برای ساختن آینده‌ بهتر ایران

نمی‌توان انکار کرد که تنفر و خشونت، ویژگی‌های اصلی قدرت سیاسی در ایران معاصر هستند. بالاترین سرانه نرخ اعدام در چهان، به دار آیختن در ملاء عمومی، شکنجه نظامند و تجاوز در زندان، سرکوب وحشیانه اعتراضات مسالمت‌آمیز در خیابان‌ها، محاکمات نمایشی و تبلیغ تنفر، مجرم‌شناختن مخالفان سیاسی و مذهبی، اتهام‌زنی به همه اپوزیسیون به‌عنوان «توطئه بیگانه»، همه این بدرفتاری‌های انگشت‌نمای حقوق بشری، برای ما خیلی آشنا هستند.

چالش اصلی در مبارزه تاریخی مردم ایران برای کسب آزادی و ساختن آینده‌ای بهتر در گرو این نکته است که چگونه با گذشته روبرو شوند تا به دگرگونی دموکراتیک و غیرخشونت‌آمیز برسند و از وحشت آنچه امروزه در کشوری مثل سوریه شاهد هستیم، دوری جویند.

از سویی، افرادی که اعضای خانواده‌شان را از دست داده‌اند و صدمه دیده‌اند و کسانی که به دنبال اجرای عدالت هستند، به راحتی نمی‌توان از آنها خواست که گذشته را فراموش کنند و از این جنایت‌ها، بدون پاسخ در گذرند.

از سویی دیگر، انتقام‌کشی به بی‌عدالتی بیشتر منتج خواهد شد و تغییرات مسالمت‌آمیز را ضعیف می‌کند زیرا قدرتمداران می‌ترسند که خود در معرض خشونت قرار گیرند.

بنابراین، مردم ایران، ورای فراموش‌کردن یا انتقام‌کشی، باید جلوه‌ای از حقیقت و عدالت بسازند که سکوت را خواهد شکست، جنایات گذشته را شناسایی کند و به حساب آورد، نه اینکه موجب دور دیگری از خشونت شود بلکه به روند التیام‌بخشی و شکل دادنِ بستری برای ساختن آینده‌ای انسانی و به دور از خشونت یاری رساند.

شهادت قربانیان در دادگاه مردمی مردم ایران که طی ماه ژوئن سال جاری در لندن برگزار شد، نگاه گذرایی بود بر آسیب وحشتناکی که بیش از سه دهه خشونت بر روان جمعی ایرانیان وارد شده است.

یک زندانی سیاسی سابق تعریف کرد که چگونه وقتی شش ماهه حامله بود وحشیانه مورد ضرب و شتم قرار گرفت، یا مورد دیگری گفت که در برابر دیدگان کودک یکساله‌اش شکنجه شده است. یکی دیگر از پسری چهارده ساله گفت که در حالی مادرش را صدا می‌زد که طناب دار دور گردنش آویخته شده بود.

فردی توضیح داد که برای اینکه جسد فرزند پانزده ساله‌اش را بگیرد، مجبور شد پول فشنگ‌ها را بپردازد. برخی شهادت دادند که پسری به طور دسته جمعی مورد تجاوز قرار گرفت تا اینکه خودش را در سلولش حلقه آویز کرد.

تخمین زده می‌شود که در دهه اول انقلاب بین سال‌های ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۸، دست کم ۲۰۰۰۰-۱۵۰۰۰ نفر اعدام شدند و بیشمار به شکل‌های دیگر در شکنجه‌گاه‌ها مورد بدرفتاری قرار گرفتند. تنها در تابستان ۱۳۶۷ ، ۵۰۰۰-۴۰۰۰ زندانی سیاسی با فتوای خمینی که زندانیان سیاسی با «خشم و کینه انقلابی» باید مجازات شوند، طی چند روز اعدام شدند.

بدون شک، این خونین‌ترین دوره در تاریخ ایران معاصر است و نتایج این خشونت بی‌حدو مرز سیاسی هنوز مشخصه قدرت در جمهوری اسلامی است. در این مورد، رابطه مستقیمی بین بخشودگی جنایت‌های گذشته و قساوت در کهریزک و جاهای دیگر بعد از انتخابات ۱۳۸۸ وجود دارد.

ما ضمن صحبت از ده‌ها هزار قربانی، باید در نظر داشته باشیم که در پس هر فردی، نامی هست، خانواده‌ای، جهانی از روابط و احساسات انسانی. هر شخصی که اعدام شد، یا شکنجه و تجاوز شد یا ناعادلانه حبس کشید، مادر و پدری، برادر یا خواهری، همسری، فرزندی، دوست مدرسه‌ای یا دوست دوره کودکی و همکاری دارد.

هر قربانی، ضایعه‌ای جبران‌ناپذیر، اندوهی گرانسنگ، ترومایی همیشگی است که سطوح بسیار وسیعی از جامعه ایران را تحت الشعاع خود قرار داده است. این خشونت جبران‌ناپذیر همچنان تاثیر عمیقی بر تعریف ما از خود به‌عنوان یک ملت و بر چگونگی دریافت ما از شهروندبودن و احساس تعلق دارد و بر آینده‌ای که قادریم تصور کنیم و بسازیم.

طبق درس تاریخ آنان که گذشته را به دست فراموشی می‌سپارند، همان اشتباهات را دوباره تکرار می‌کنند. تغییراتی که ما در ایران نیاز داریم، «تغییر رژیمی» نیست که در اغلب موارد جایگزینی مجموعه‌ای خودکامگی‌ها به جای مجموعه‌ای دیگر از خودکامگی‌ها باشد.

عمیق‌ترین انقلاب آن انقلابی است که از لایه‌های زیرین بر‌آید، آن انقلابی که قلب‌ها و اذهان مردم را دگرگون سازد. حتی اگر مبارزه برای آزادی و عدالت بالاخره به خیابان‌ها می‌رسد، حتی اگر به انتخابات آزاد و عادلانه و احترام به حقوق بشر و حکومت قانون منجر شود، از گفت‌و‌گو دور میز شام، فضای دانشگاه‌ها، مساجد و سازمان‌های داوطلب و گروه‌های زنان و دانش‌آموزان، اتحادیه‌های کارگری و همه عناصری که مردم را در زندگی روزمره‌شان بهم پیوند می‌دهد، آغاز می‌شود.

تغییر نهایی که جامعه را انسانی می‌سازد و همبستگی ملی را شکل می‌دهد، باید وسیع‌تر از تمرکز انحصاری بر روابط قدرت باشد. اگر نتوانیم با گذشته روبرو شویم، اگر نتوانیم عدالت را جای انتقام بنشانیم، اگر نتوانیم حقیقت را مقابل قدرت بگذاریم، اگر نتوانیم ارزش‌های بنیادین را تغییر دهیم که برانگیزاننده رفتارهای ما هستند، آینده‌ای که می‌سازیم محدود و پرمخاطره خواهد بود.

ما برای حرکت از خشونت به خشونت‌پرهیزی، از رفتارهای غیرانسانی به انسانیت، باید روابط اجتماعی بنیادین را دوباره تعریف کنیم که نهایتا در سپهر سیاسی منعکس ‌شوند. دگرگونی تاریخی ما به‌عنوان یک تمدن و ملت بزرگ از راه‌های جانبی روزمره خانواده، کار و زندگی اجتماعی می‌آغازد.

خشونت اغلب به‌عنوان نشانه قدرت به اشتباه گرفته می‌شود. در حالیکه دقیقا برعکس این است: خشونت، نشانه غایی ضعف است. مردی که زنی حامله را شکنجه می‌کند یا طناب دار به گردن پسری چهارده ساله می‌اندازد یا در زندان به زندانی تجاوز می‌کند، و رژیمی که از این سیستم زبونی و وحشت حمایت می‌کند، نه تنها فاسدالاخلاق است بلکه عمیقا ضعیف و جبون است. فرقی با مردی که زن و بچه‌اش را می‌زند، ندارد؛ اصلا انسان نیست؛ بزدلی است که نمی‌تواند بزدلی خودش را بپذیرد و بنابراین ضعیف‌تر از خودش را به دام می‌اندازد.

دلیل اینکه رژیم‌های تمامت‌خواه، از سرکوب چپ‌ها توسط حکومت نظامی آرژانتین گرفته تا تحقیر آفریقایی‌ها توسط آپارتاید آفریقای جنوبی، قوم‌کشی مسلمانان توسط میلوسویچ در یوگسلاوی سابق، سرکوب شبه دینیِ شهروندان توسط جمهوری اسلامی، دلیل اینکه این نوع رژیم‌ها، مخالفان خود را می‌کشند، شکنجه می‌کنند، زندان می‌کنند، صدای آنها را به هر نحوی خفه می‌کنند و آزادی بیان را کنترل می‌کنند، این است که آنها فاقد مشروعیت هستند، زیرا آنها از مردم خودشان می‌هراسند، آنها قدرت را نه به عنوان مسئولیت‌پذیری تصور می‌کنند که آنها را در برابر ملت پاسخگو می‌کند بلکه قدرت را مجوزی می‌دانند برای سوء‌استفاده و فساد.

به عنوان مثال چرا رژیم این همه از حقیقت می‌هراسد که بیست و پنج سال بعد از اعدام جمعی ۱۳۶۷ که هنوز انکار می‌شود، برای پاک کردن گواه، اسکلت‌های قربانیان، از خاوران از بلدوزر استفاده می‌کند؟ چقدر طعنه‌آمیز است که این رژیم‌های به‌ظاهر قدرتمند، حتی از بقایای خاکی قربانیانش می‌ترسند. قدرتِ حقیقت و عدالت از قدرت فریب و خشونت بسی بیشتر است و تاریخ نشان می‌دهد که یکبار دیگر مردم حول باور خود و عدالت متحد می‌شوند و نهایتا آزادی غالب می‌شود.

نباید فراموش کرد که عدالت، انتقام نیست؛ عدالت، احیاگر هم انسانیتِ قربانی و هم انسانسیت مقصر است زیرا بی‌رحم بودن و خشن بودن، انکار انسانیت هر دو عامل است.

ایران آینده باید به کسانی قدرت بخشد که پاسخگوی جنایات باشند تا از سوء‌استفاده‌های آتی پیشگیری کنند. باید کمیته حقیقت و آشتی مانند آفریقای جنوبی دایر شود، زیرا در غیر این صورت، نارضایتی‌های معطل به صورت انتقام و خشونت سر برمی‌آورند.

دست کم باید محاکماتی برای آنهایی که بیشترین مسئولیت را داشتند، مانند تعقیب قضایی میلوسویچ و کسانی که مسئول کشتار دست جمعی مسلمان در صربستان بودند، برگزار شوند.

ایده آل این است که چنین محاکماتی در پیشگاه دادگاه‌های مستقل و بی‌طرف در ایران آینده و دموکراتیک باشد نه در دادگاه بین‌المللی جنایی لاهه، از اینرو می‌توانیم ادعا کنیم مالک گذشته خود هستیم و توانایی برای اجرای عدالت را داریم.

ورای آن، رئیس‌جهمور آینده که به طور دموکراتیک انتخاب شده، شاید زنی و زندانی سیاسی سابق و قربانی شکنجه باشد (مانند دیلما راسف رئیس‌جمهور برزیل، که در دهه ۱۹۸۰ توسط حکومت نظامی مورد آزار قرار گرفت پیش از آنکه جایی در مراتب عالی کشورش برای خود فرض کند)، شاید یک رئیس دولت در آینده از مردم ایران به خاطر جنایت‌های گذشته عذرخواهی کند و یک دوره آشتی را آغاز کند.

شاید او به خاوران برود و گل بر سر مزار قربانیان گمنام بگذارد و به التیام ملی کمک کند. شاید بالاخره اوین را ببندد و آن را تبدیل به موزه کند مانند آشویتس در لهستان یا تول اسلنگ در کامبوج جایی که خمرهای سرخ هزاران نفر را شکنجه کردند.

روشی که ما طبق آن با گذشته رویرو می‌شویم، تعیین‌کننده نوع آینده‌ای است که ما برای ملت بسیار رنجدیده خود می‌سازیم. روند التیام‌بخشی و آشتی ملی با نشان دادن حقیقت تاریخی بی‌عدالتی‌های گذشته به عنوان بنیادی برای گفت و گو میان ایرانیان آغاز می‌شود در رابطه با اینکه معنی شهروند این ملت بزرگ بودن چیست؛ اینکه انسان ارزش احترام و منزلت دارد، چه معنا دارد.

تنها آن وقت، ایران به عزت و عظمت می‌رسد که به درستی مستحق رهبری میان ملل دیگر است. تا زمانی که ما خشونت گسترده‌ای را علیه شهروندان خود اعمال می‌کنیم، تا زمانی که ما به ایدئولوژی‌ها و باورهای سیاسی اجازه می‌دهیم که مویدِ تخطی از حقوق بشر باشند، هرگز نمی‌توانیم مدعی جایگاه خود در تاریخ باشیم.

عدالت هم دربرگیرنده قربانی است هم مقصر: مایی که برای فردایی بهتر مبارزه می‌کنیم باید نگاهی فراسوی انتقام داشته باشیم، ورای خشمی کور برای عدالت آزادی‌بخش که حتی از نیروهای بسیج که برادران و خواهران ما را می‌زنند، دعوت کنیم تا به میز ندامت و برادری بیایند تا انسانیت آنها نیز احیاء شود.

http://www.bbc.co.uk/blogs/persian/viewpoints/2012/08/post-259.html

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا