Persianشهادتنامه شهود

شهادتنامه حمیدرضا مرادی سروستانی

اسم کامل:          حمیدرضا مرادی سروستانی

تاریخ تولد:          ۱۳۴۱

محل تولد:           شیراز، ایران

شغل:                آزاد


سازمان مصاحبه کننده:     مرکز اسناد حقوق بشر ایران

تاریخ مصاحبه:               ۲۹ فروردین ۱۳۹۹

مصاحبه کننده:              مرکز اسناد حقوق بشر ایران


 این شهادتنامه بر اساس مصاحبه تلفنی با آقای حمیدرضا مرادی سروستانی تهیه شده و در تاریخ ۲۵ مهرماه ۱۳۹۹ توسط آقای حمیدرضا مرادی سروستانی تأیید شده است. شهادتنامه در ۳۵ پاراگراف تنظیم شده است.

نظرات شهود بازتاب دهنده دیدگاه مرکز اسناد حقوق بشر ایران نمی باشد.


 

شهادتنامه

 

مقدمه

  1. من حمیدرضا مرادی سروستانی، متولد شیراز هستم. سال ۱۳۴۱ به دنیا آمدم. رشته اصلی ام ریاضی است. یک کارخانه داریم که لوازم قنادی تولید می کنیم.

 

آشنایی با عرفان و دراویش

  1. پدر و مادرم هر دو درویش بودند. سال ۱۳۵۵ و در ۱۴ سالگی به دست آقای آموزگار مشرف به درویشی شدم. خیلی علاقه داشتم به کار تحقیقی روی مکاتب مختلف و دوستانی هم داشتم که کمکم می کردند. اما نهایتا درویش شدم.

 

آیین درویشی

  1. تمام ادیان یا هر آیینی از قدیم اینطور بود که به دو تا زاویه نگاه می کردند. یکی زاویه قالب و ظاهر داستان و دیگری نگاه محتوایی. درویشی بیشتر نگاه محتوایی و معنوی به دین و مذهب است. بر این اساس بسته به اینکه فرد در چه شرایطی قرار بگیرد یک کار تحقیقی می کند و این کار تحقیقی که می گوییم صرفاً به معنی مطالعه کردن و جمع آوری کردن یک سری اطلاعات نیست. تحقیق اینجا بیشتر تحقیق معنوی و درونی است.
  2. {برای درویش شدن} به یکی از مشایخ طریقت یا بزرگ سلسله رجوع می کنند و به اصطلاح، طلب می کنند و می گویند که ما می خواهیم درویش شویم. و ایشان هم به مقتضیات آن نگاهی که به باطن شما دارد و تصرف دارد به شما دستوراتی می دهد که چه کارهایی انجام بدهید برای آغاز سیر و سلوک!

 

نخستین حملات به جامعه دراویش

  1. حدود ۱۳۵۸ یک عده از همان هیات های مذهبی و افراطیون که آن موقع می گفتند لباس شخصی ها یا چماق دارها، در شاه عبدالعظیم (تهران) مقبره یکی از اقطاب سلسله (پدربزرگ آقای نورعلی تابنده) که آنجا مدفون بودند، آمدند و مقبره ایشان را تخریب کردند و هنوز آثار آن هست.
  2. در خود شیراز هم خیلی از مراکز مانند شاه داعی الله (مقبره آقای رحمتعلیشاه در محله شاه داعی الله) و مجالسی که آن موقع تشکیل می شده، مستقیم و غیر مستقیم برای تعطیلی مجالس فشار می آوردند! {این فشارها از سوی} به اصطلاح نیروهای لباس شخصی یا فالانژهای آن موقع یا چماقداران بود. یک عده هیاتی بودند که پشت پرده به دستور روحانیون کار می کردند. یک عده جوانی که فکر می کردند درویشی مانعی بر راه دینی آنها است و می آمدند مثلا مبارزه بکنند.

 

بازداشت و زندان در دهه ۶۰

  1. سال ۶۰ و ۶۱ به خاطر مسائل سیاسی دستگیر و در زندان عادل آباد شیراز زندانی بودم. اما دلیل این دستگیری و اتهامی که به من زدند حمایت از گروه های سیاسی به صورت کلی بود. یعنی حتی چیز مشخصی هم ذکر نکرده بودند. مشکوک به گروه های سیاسی. اما به خاطر درویشی نبود.
  2. هوادار هیچ گروهی نبودم. آن موقع داشتم کار تحقیقی می کردم. بیشتر دنبال این بودم که یک راهی پیدا کنم. و یک روش برای رسیدن به آن ذهنیتی که خودم داشتم برای آزادی و یک عدالت اجتماعی! اما به زعم برخی از این آقایان خوش نیامد و با یک دادگاه نمایشی، من را زندانی کردند. {برای دادگاه} وقتی وارد شدم یک اتاق ۹ متری بود که قاضی و دادستان هر دو دراز کشیده بودند و همان اول کار گفتند که اعدام هستی! بعد هم ۲ سال زندان دادند و اعدام تعلیقی! یک واژه هایی که بعدا متوجه شدم که نه حقوقی است و نه شرعی!
  3. {به هنگام شکنجه و ضرب و شتم} هر کاری از دستشان بر میامد انجام می دادند و فکر می کردند که برای امام زمان و برای خدا و برای نجات دینشان است. گویی که من قاتل امام حسین هستم و اینها دستشان رسیده به شمر!

 

مجذوبان نور

  1. مجذوبان یک سایت خبری بود. سال ۱۳۸۵ و پس از واقعه قم، چند نفر از دوستانی که اکثرا حقوقدان و وکیل دادگستری بودند به دلیل بایکوت خبری که حکومت ایجاد کرده بود و اجازه نمی داد که هیچ گونه خبری از دراویش در رسانه ها منتشر شود، تصمیم گرفتند که اخبار را به گوش دراویش و جهانیان برسانند، و این سایت را درست کردند.

 

حادثه قم و تخریب حسینیه

  1. جناب آقای شریعت از مشایخ سلسله گنابادی یک حسینیه در قم ساخته بودند. سال ۱۳۸۱ شورای تامین قم جلسه ای می گیرند و در آن جلسه تصمیم می گیرند که نگذارند درویشی در قم رشد کند و حسینیه احداث کنند و از این حسینیه استفاده کنند. همانجا دستور می دهند که به تقاضای برخی مراجع از جمله آقای مکارم، که حسینیه اینها را خراب کنید و اجازه رشد کمی و کیفی در قم به اینها داده نشود. وزارت اطلاعات بانی این می شود.
  2. بهمن ماه سال ۸۴ یک عده ای با حمایت وزارت اطلاعات ریختند و حسینیه را گرفتند و می خواستند بدهند به یکی از هیات های سینه زنی! دراویش گفتند که اینجا وقف خاص و وقف دراویش است و مال ماست و نمی گذاریم حق ما ضایع شود. لذا آنجا تجمع کردند. تقریبا روزانه حدود ۱۰۰۰ تا ۱۵۰۰ نفر به شکل چرخشی می آمدند و یکی دو روز می آمدند توی حسنیه می ماندند و بعد می رفتند به کارشان می رسیدند و بعد دوباره بر می گشتند. حدودا ۳۰ روز طول کشید. بعد از ۳۰ روز نیروهای امنیتی و برخی از به اصطلاح لباس شخصی ها با پشتیبانی پلیس و سپاه به {حسینیه و دراویش} حمله کردند و ۱۵۳۰ نفر را دستگیر& زخمی و مورد ضرب و شتم قرار دادند. نهایتا در عرض یک شب حسینیه را آتش و با بولدوزر صاف و آسفالت کردند. حتی منزل آقای شریعت که چسبیده به حسینیه بود را نیز تخریب کردند.
  3. آقای شریعت را نیز به مدت ۹ سال تبعید کردند و هم اکنون در تهران ساکن هستند و اجازه ندادند که ایشان دوباره به قم برگردد!
  4. من جزو آن ۱۵۳۰ نفر بودم. ۴ روز همانجا بازداشت بودم. یک دو مرتبه، باز جویی کردند ولی دیگر در موقع بازجویی ضرب و شتم حداقل با من انجام ندادند. سوالات بازجویی، کلیشه ای بود؛ چرا اینجا بودید و چرا درویش شده اید؟ البته کسان دیگری بودند که در بازجویی مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. ولی برخورد بدی با من نشد. سوال جواب بود و بعد آزادم کردند. خرد خرد این ۱۵۰۰ نفر طی تقریبا یک ماه – دو ماه آزاد شدند. اما حدودا چهل خورده ای از این تعداد را نگه داشتند.
  5. برای آقایان فرشید یداللهی و امید بهروزی قرار وثیقه صادر کردند و گفتند که ۳۰۰ هزار تومان پرداخت کنید. اما فرشید یداللهی و امید بهروزی همان موقع گفتند که ما، چون همه‌ی دراویش یک حکم عادلانه ای به آنها داده نشده و برخی از آن ها استطاعت مالی هم نداشتند گفتند ما هم پرداخت نمی کنیم و می خواهیم برویم زندان. این عمل اینها به یادگار در میان جامعه درویشی ماندگار شد که حاضر نشدند برای آزادی تن به دادن وثیقه بدهند .

 

حسینیه بروجرد و کیش و اصفهان

  1. مدتی بعد از ماجرای قم حسینیه بروجرد را تخریب کردند. بعد رفتند سراغ حسینیه ای در جزیره کیش و آنجا را پلمپ کردند.
  2. حسینیه بروجرد را با بولدزر تخریب و صاف کردند. در بروجرد ۱۸۹ نفر بازداشت شدند. به تدریج باز برای آنها قرار صادر و آزاد شدند.
  3. در اصفهان هم حسینیه ای در کنار مقبره آقای ایزدگشسب (درویش ناصرعلی) را آمدند و تخریب کردند که تا مدت های مدید تا همین اواخر، دراویش روی همان خرابه های جایی که تخریب کرده بودند نماز می خواندند و مجالس درویشی را همانجا برگزار می کردند همه این اتفاقات را غیر مستقیم بودم. حضور فیزیکی نداشتم. ولی در جریان اخبار بودم.
  4. {پس از این حوادث، ماموران امنیتی} تلفنی در سراسر ایران هر کسی از دراویش که می خواست مسافرت کند و بیاید و در تجمعی شرکت کند، زنگ می زدند و تهدید می کردند.

 

سیاست و دراویش

  1. اگر یک جریان فکری بیاید بگوید اصول فکری من مبتنی بر این قواعد سیاسی است، و من با حکومت وقت و یا با هر حکومتی، سر این اصول کنتاکت دارم، و مخالف هستم، این می شود ورود یک اعتقاد در عرصه سیاست. اما افراد خودشان اگر بیایند یعنی به عنوان درویش نه، به عنوان یک شهروند و یک انسان در مسائل سیاسی دخالت کنند هیچ ممانعتی از لحاظ اعتقاد درویشی نداریم. اما به اسم درویشی نباید دخالت کنیم.
  2. یکی از صحبت های آقای تابنده را خدمت شما عرض می کنم، سیر و سلوکی که برای مردم سودی نداشته باشد به چه دردی می خورد؟ مثل عبادتی که شما را وادار نکند به محبت به مردم!
  3. حمایت از آقای کروبی به این دلیل بود که در این شرایط بحران، همین جریان سال ۸۴، جریان قم، آقای کروبی دفاع کرده بود و حمایت کرده بود از دراویش و ما می خواستیم جواب محبّت ایشان را بدهیم. به معنی ورود در امر سیاسی نبود. ما ایرانی هستیم و حق رای داشتیم و حق نظر داشتیم و هر کسی از درویش ها می توانست یک شخصی را به عنوان رئیس جمهور و منتخب خودش انتخاب کند. و بر آن اساس و برای تشکر از زحمتی که آقای کروبی کشیده بود، و چون به خاطر این حمایت مورد هجمه شدیدی قرار گرفت، ما هم از او دفاع کردیم. در بولتن های خود وزارت اطلاعات، یکبار شنیدم که گفته بودند که محاسبه ما درباره کمیت دراویش حدود سه تا ۴ میلیون نفر است.

 

حادثه کوار و مجذوبان نور

  1. روز جمعه در کوار یکی از شهرستان های استان فارس یک درگیری می شود میان عده ای از بسیجی ها و دراویش که منجر به تیراندازی می شود و عده ی زیادی هم از دو طرف زخمی شدند. روز ۱۳ شهریور ۱۳۹۰ که یکشنبه، باز درگیری مجددی اتفاق افتاد که بر اثر تیراندازی لباس شخصی های سپاه، یکی از دراویش آقای مهندس وحید بنانی آنجا شهید شد و چند نفر دیگر هم زخمی و دستگیر شدند.
  2. آنجا منطقه عشایری است. در آنجا داشتن اسلحه یک چیز متداولی است. مردم با اسلحه در خیابان قدم می زنند و راه می روند. همه در آنجا تقریبا مسلح هستند. {ماموران} حمله کرده بودند به منازلشان و مغازه هایشان و آنها هم از خودشان دفاع کرده بودند.
  3. ماموران اطلاعات شب یکشنبه ۱۳ شهریور به خاطر خبررسانی حادثه کوار و کینه ای که از قبل در رابطه با سال ۸۸ داشتند،‌ به دفتر سایت مجذوبان در خیابان پاسداران حمله کردند. من با چند نفر از مدیران سایت آنجا بودم و دستگیرمان کردند. آقای رضا انتصاری، آقای علیرضا روشن، آقای مصطفی عبدی، آقای رهبری، و همزمان آقای فرشید یداللهی، آقای امید بهروزی، ‌اقای افشین کرم پور و آقای امیر اسلامی که وکیل دادگستری بودند در شیراز دستگیر شدند. حین بازداشت، انگشت آقای انتصاری را شکستند و یک برخورد در حد ضرب و شتم خفیف رخ داد.

 

بازداشت و انتقال به اوین

  1. من را با آن دوستانی که آنجا بودند، به اوین بردند. در بند ۲۴۰ حدود ۳ ماه من آنجا بازجویی پس می دادم. دوستانی که در شیراز دستگیر شدند هم به اوین منتقل کردند. آقای مصطفی دانشجو هم از قبل به خاطر پرونده ای که وزارت اطلاعات از ایشان شکایت کرده بود، دستگیر و در ساری زندان بودند که ایشان را هم به اوین منتقل کردند. کل مدیران سایت مجذوبان در اوین جمع شدند.
  2. {در بازجویی ها} درباره دلیل فعالیت مان بیشتر سوال می کردند. تمام اتفاقاتی که افتاده بود از جریان قم و بروجرد و کیش و … . در تمام پرونده هایی که دوستانمان وکالت کرده بودند و اخباری که از طریق سایت منتشر شده بود. سوال ها بیشتر حول محور این مسائل بود.
  3. چون من را به عنوان مدیر ارشد سایت مجذوبان می شناختند، نزدیک به ۳ ماه در انفرادی بودم. بعد از بند ۲۰۹ به بند ۳۵۰ منتقل شدم. در دادگاه بدوی شرکت نکردیم. قاضی ما آقای صلواتی بود و هیچ کدام از دوستانمان حاضر نشدند که به دادگاه بروند. بعد یکسری حکم برید. به من به اتهام اقدام علیه امنیت ملی، ۱۰ سال و نیم دادند. صراحتا نوشته بودند به جرم درویشی! به آقای انتصاری ۸ سال و نیم. و به دوستانمان آقای افشین کرم پور، فرشید یداللهی و امید بهروزی، آقای دانشجو و آقای امیر اسلامی ۷ سال نیم دادند.
  4. بدون اینکه ما و وکلایمان تقاضا کنیم، پرونده را بردند دادگاه تجدید نظر و حکم من به ۴ سال و دوستان دیگر را نیز هر کدام به سه سال و نیم تقلیل دادند. ۲۵ مرداد ۱۳۹۴ از زندان آزاد شدم. ما مجموعا ۱۴ تا وکیل داشتیم. مضاف بر اینکه نزدیک ۵ نفر از کسانی که مدیران سایت بودند خودشان وکیل بودند. مثل آقای دانشجو و آقای یداللهی و نیازی نبود برای دفاع نبود چون اصلا قرار نبود ما برویم دادگاه و دفاع بکنیم. وکیلی که دستش بسته باشد و نتواند فعالیت حقوقی بکند وکیل نیست! یعنی بیشتر یک ظاهر سازی است.
  5. دو سال نیم پیش بود که سکته مغزی کردم و الان نصف بدنم فلج است.

 

کوچ دراویش به اوین و حادثه بیمارستان میلاد

  1. من سکته کردم و در بیمارستان میلاد بستری بودم. چند تن از جمله آقای کسری نوری و دو سه نفر دیگر از دوستانمان آمدند دیدار من که ماموران در همان بیمارستان تیراندازی و آنها را دستگیر و به اوین بردند. {این اتفاق} باعث تجمع دراویش جلوی زندان اوین شد. و مدتی بعد از این جریان واقعه گلستان اتفاق افتاد.
  2. بعد از اینکه دوستانمان را گرفتند، من حدود ۳ – ۴ روز بعد از بیمارستان ترخیص شدم و آمدم توی خانه بستری بودم.

 

حادثه گلستان هفتم

  1. یک شایعه پخش شد که {ماموران} می خواهند بیایند جلوی منزل آقای تابنده یک ایست بازرسی بزنند . می خواستند ایشان را حصر کنند. دراویش آنجا تجمع کردند که این اتفاق نیافتد، و درگیری ها شروع شد.
  2. اتفاقی که افتاد به نظر شخصی خودم یک پروژه ای بود که از مدت های قبل برنامه ریزی کرده بودند که این مظلومیت دراویش را اینها خدشه دار کنند و به یک شکلی نشان دهند که دراویش یک سری افراد اجحاف گر و قانون شکن هستند که به دلیل قانون شکنی، ما این ظلم ها و این برخوردهای تند را با اینها می کنیم.

 

محدودیت ها

  1. پیش از جریان قم، در شیراز در یکی از سفرهایی که شیخ شیراز جناب آقای ناسوتی، برای دیدار با دراویش می خواستند از شیراز به شهرستان جهرم بروند، در مسیر راه ایشان را دستگیر می کنند و همان نیروهای لباس شخصی ایشان را مورد ضرب و شتم قرار می دهند. اتفاق البته پیش از سال ۱۳۷۰ بود و ممانعت ها برای مجلس و برای مسافرت های مشایخ و مجازین فراوان اتفاق افتاده است. مشایخ حق مسافرت به شهرستان ها را نداشتند و حتی تا این اواخر هم همینطوری است.

دانلود ضمایم و اسناد مرتبط:

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا